سَلامُ علی من عَجِبَت من صبرِ ها مَلائکَةُ السَماء
«سلام بر آنان که فرشتگانِ آسمان از صبرشان شگفت زده شدند…»
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی برشان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ
ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﺗـﻮ ﺑﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ...
ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﻏﺬ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﯽ ﻣﻨﺘﻔﺮﻡ ...
ﺍﺯ ﺗماﻡ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ متنفرﻡ ...
ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ...
ﺍﺯ ﺧـﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺍﺵ، ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪﺍﺕ ...
ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﺍﺯ ﺭﯾـﺶ ﺗﺮﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻧﺮﻡ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﺖ،ﺯﯾﺮ ﭼﺎﻧﻪ ﺍﺕ ...
ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺗﻪ ﺭﯾـﺶ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺍﺕ ﺑﻤﺎﻧﺪ،ﮐﻪ ﻣﻦ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻢ ﺭﻭﯾﺶ ﻭ ﺧﺮﺍﺷﯿﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﭘﻮﺳﺘﻢ ...
ﺍﺯ ﺗﻦ ﺍﺕ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺗـﻮ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﻧـﻪ ...
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺷﺖ،ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﺑﺮﻭﻡ ﺗﻮﯼ ﺗـﻮ،ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺗﻮﯼ ﺗﻮ ...
ﺍﺯ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺍﺕ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ؛ ﺁﺥ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺍﺕ ...
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺗﻮﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺕ،ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺪ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ...
ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﻡ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ؛ ﮐﻪ ﺁﺏ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ ﺗﺎ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺍﻡ ...
ﮐﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ، ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ ﻗﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻭﯾﺮﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻫﺰﺍﺭﺗﺎ ﺩﺭﺩﻭ ﻣﺮﺿﻦ ...
ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﭽﺴﺒﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﮎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺖ، ﺑﻌﺪ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ، ....
ﺗﮑﺜﯿﺮ ﻫﻢ ﻧﺸﺪﻡ،ﻧﺸﺪﻡ.
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ !!!
نخند...ﻣﺘـﻨـﻔــــﺮﻡ.
ﻣــﯽ ﻓﻬﻤـــﯽ ؟
#علی_قاضی_نظام
✿ کپشن خاص ✿
آدم ها خسته که شدند؛
بی صدا تر از همیشه میروند!
احساسشان را بر میدارند و پاورچین پاورچین، دور میشوند...
آدم ها هر چقدر هم که صبور باشند؛ یک روز صبرشان لبریز میشود،
کم میآورند، همه چیز را به حالِ خود میگذارند و میروند ...
همانهایی که تا دیروز، دیوانه وار، برای ماندن می جنگیدند،
همان هایی که سرشان برای مهربانی و هم صحبتی درد می کرد؛
سکوت میکنند،
بی تفاوت میشوند،
و جوری میروند؛
که هیچ پلی برایِ بازگشتشان، نمانده باشد...
آدم ها به مرز هشدار که رسیدند؛
آدمِ دیگری میشوند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
✿ کپشن خاص ✿
آدمها به مرز هشدار که برسند ،
آدم دیگری می شوند !
آدم ها خسته که شدند ؛
بی صدا تر از همیشه می روند !
احساسشان را بر می دارند و پاورچین پاورچین ، دور می شوند !
آدم ها هر چقدر هم که صبور باشند ؛
یک روز صبرشان لبریز می شود ، کم می آورند ،
همه چیز را به حالِ خود می گذارند و می روند ...
همان هایی که تا دیروز ،
دیوانه وار برایِ ماندن می جنگیدند ،
همان هایی که سرشان برایِ مهربانی و هم صحبتی درد می کرد ؛
سکوت می کنند ،
بی تفاوت می شوند ،
و جوری می روند ؛
که هیچ پلی برایِ بازگشتشان ، نمانده باشد ...
آدم ها به مرز هشدار که رسیدند ؛
آدمِ دیگری می شوند !
#نرگس_صرافیان_طوفان
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﭘﺪﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻨﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ،
ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ
ﻣﺜﻞ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻨﻨﺪ ...!
ﮐﺎﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭﻣﺎﺩﺭﻫﺎ
ﻣﺜﻞ ﻗﻨﺪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﭼﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﮑﻨﻨﺪ
ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ...!
ﺍﺳﻤﺘﻮﻧﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﻪ ﺷﻌﺮﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ!
ﺍﻟﻒ..........ﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﯾﺎﺭﻡ
ﺏ............ﺑﺎﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ
ﭖ............ﭘﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ
ﺕ............ﺗﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﻨﻢ ﻫﺴﺘﻢ
ﺙ............ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻫﺴﺘﻢ
ﺝ.............ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﻓﺪﺍﯼ ﺗﻮ
ﭺ.............ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﺎﻥ ﺑﺎﻣﻦ
ﺡ.............ﺣﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﻤﯿــﭙﺮﺳﯽ
ﺥ.............ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺷﯿﺮﯾﻨﻪ
ﺩ.............ﺩﺭ ﺟﺎﻧﻢ ﺯﺩﯼ ﺭﺧﻨﻪ
ﺫ.............ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺁﺑﻢ ﮐﻦ
ﺭ.............ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺟﻬﺎﻧﻢ ﮐﻦ
ﺯ.............ﺯﻟﻒ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﮐﻦ
ﮊ.............ﮊﻧﺪﻩ ﺟﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﭘﻮﺷﻢ
ﺱ...........ﺳﺮ ﺑﺮﺷﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﺵ...........ﺷﻮﻕ ﻣﻦ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﮐﻦ
ﺹ...........ﺻﺒﺢ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻦ
ﺽ...........ﺿﺮﺑﺎﻥ ﺩﻟﻢ ﺑﺸﻨﻮ
ﻁ............ﻃﺎﻫﺮﮔﺸﺘﻪﺍﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ
ﻅ............ﻇﻬﺮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﻨﮕﺮ
ﻉ............ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮ ﺗﻮ ﻫﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ
ﻍ ...........ﻏﻢ ﻏﺮﺑﺖ ﺩﻟﻢ ﺑﺸﮑﺴﺖ
ﻑ...........ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﻟﻢ ﺑﺸﻨﻮ
ﻕ............ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺩﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﮎ............ﮐﺮﺩﯼ ﻫﻤﭽﻮ ﻓﺮﻫﺎﺩﻡ
ﮒ............ﮔﻢ ﮔﺸﺘﻪ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ
ﻝ.............ﻻﯼ ﻣﻮﺝ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ
ﻡ.............ﻣﺮﻭﺍﺭﯾﺪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﻥ.............ﻧﻮﺭ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﻦ ﺷﻮ
ﻭ.............ﻭﺻﻒ ﺟﻤﻠﻪ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎﺕ
ﻩ.............ﻫﺮ ﺩﻡ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺟﺎﺭﯾﺴﺖ
ﯼ............ﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﺎ ﮐﻦ
ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ، ﺩﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ،
ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﺯ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ؛
ﻣﯿﺰﺍﻥ منطﻖ ﺷﺎﻥ ،
ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺍﺩﺏ ﺷﺎﻥ ،
ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﻭﺣﺸﺎﻥ ،
ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺷﻌﻮﺭﺷﺎﻥ ،
ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺷﺎﻥ ،
میزان اصالت شان ،
ﻭ ﺣﺘﯽ ﻣﯿﺰﺍﻥ ؛
ﻣﻬﺮﻭ ﻣﺤﺒﺖ راستین ﺷﺎﻥ ،
ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ، ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ !
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ؛ ﺍﻓﺮﺍﺩ ، ﻣﺎﺩﺍﻡ ﮐﻪ ،
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺮ ﻭﻓﻖ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺳﺖ ؛
ﭼﻨﺎﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ،ﻭ ﻣﻮﺩﺏ ﻭ ﻓﺮﻭﺗﻦ أﻧﺪ ؛ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺷﺎﻥ ،
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻓﺮﻭﻣﺎﯾﮕﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !
ﻭﻟﯽ ﮐﺎفی ست ؛
ﺑﻪﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ ، ﯾﺎ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻭ ﯾﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﯼ ، ﯾﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪﯼ ،
ﺭﻧﺠﯿﺪﻩ خاطر ﺷﻮﻧﺪ ؛
ﺗﺎﺯﻩ ،ﺁﻥﺭﻭﯼ ﻧﺎﻣﺒﺎﺭﮎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ، ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺎﻧﻨﺪ ...!
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺍﺩﺏ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ؛
ﻭ ﻧﻪ ﻣﺮﺍﻡ ،ﻭ ﻧﻪﻣﻌﺮﻓﺖ ، ﻭ ﻧﻪ ﻣﺤﺒﺖ ..!
ﺍﺯ اﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ، ﺑﺮ ﺣﺬﺭ ﺑﺎﺷﯿﺪ ،،،
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ،ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﻼﯾﻤﺖ ،
ﺍﻫﻞ ﺍﺩﺏ ﻭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ ؛
ﻭ ﺑﺎ ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﻧﺎﻣﻼﯾﻤﺖﻫﺎ ،
ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺘﺶ ﮔﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ؛
ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ی ﺩﻭﺳﺘﯽ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ، ﺭﻭﺡ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ؛
که ﻓﻘﻂ ،ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻫﺎﯼ ،
گاه ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ ،،،
بزرگی و معرفت ،
ادب ،اصالت و نجابت ،
آدمیان را ؛ به هنگامه ی خشم و
عصبانیت بیازمائید ..
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺪﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻨﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ،
ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ
ﻣﺜﻞ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻨﻨﺪ ..
ﮐﺎﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭﻣﺎﺩﺭﻫﺎ
ﻣﺜﻞ ﻗﻨﺪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﭼﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﮑﻨﻨﺪ
ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ...!
کاش می شد خاطره ها را مثل پنبه زد،
کاش اصلا یک آدم هایی بودن مثل همین پنبه زن ها که با کمانشان می آمدند
توی کوچه پس کوچه ها...
سر ِظهرِ خلوت شهر....
و دست شان را می گذاشتند کنار دهان شان و داد می زدند:
آآآآآآآآآی خاطره می زنیم ...
بعد تو صدایشان می کردی
می آمدند توی حیاط، لب حوضی ، باغچه ای ، جایی می نشستند و تو بغل بغل خاطره می ریختی جلوی شان
خاطره ی مرگ عزیزهایت....
تنهایی هایت،...
گریه هایت، ...
غصه خوردن هایت..
خاطره ی رفتن دوست و آشنایت همه را می ریختی جلوی خاطره زن
و او هی می زد و هی می زد
آن قدر که خاطره ها را تکه تکه می کرد، تکه تکه.....
آن قدر که پودر می شدند، ریز می شدند توی هوا...
مثل غبار که باد بیاید برشان دارد و با خود ببرد به هر کجا که می خواهد...
بعد تو یک لیوان چای خوش رنگ تازه دم
می آوردی برای خاطره زن و می گفتی :
نوش جان
سبک شدم
راحتم کردی از دست این همه خاطره...
و از خاطرات خوش برای شبهای سردمان رواندازی گرم میدوخت پر از امنیت...
پر از آرامش...
خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد
خداحافظی دلیل
بحث
یادگاری
بوسه
نفرین
گریه
...
خداحافظی واژه نمی خواهد !
خداحافظی یعنی
در را باز کنی
و چنان کم شوی از این هیاهو
که شک کنند به چشم هایشان
به خاطره هایشان
به عقلشان
و سوال برشان دارد
که به خوابی دیده اند تو را تنها !؟
یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده !؟
خداحافظی یعنی
زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری
و دستِ آشنایی ات را پیش از دراز کردن
در جیب هایت فرو کنی
و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز
خداحافظی
خداحافظ نمی خواهد!