شما یادتون نمیاد...
یه زمانی میرفتی مهمونی،
برا اینکه نشون بدی با شخصیتی،
نباید موز برمیداشتی! .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی برمیداشتی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
کاش بغل یه وسیله شخصی بود
میرفتی سراغش، برمیداشتیش و آروم میگرفتی..
کاش بغل یه وسیله شخصی بود، میرفتی سراغ کمد و بازش میکردی و بغلت رو از توش برمیداشتی و آروم میگرفتی...
کاش یه گزینه بود وقتی یار نداری تیکش رو برمیداشتی برا تو بارون نمیومد
فرزند عزیزم :
آن زمان که مرا پیر و ازکار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباس… هایم را
کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را
بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده
است صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور
میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض
کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور
میشدم بارها و بارها داستانی را برایت
تعریف کنم…
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه م یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده…همانگونه که تو اولین
قدمهایت را کنار من برمیداشتی….
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..
روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم، دوستت دارم
فرزند عزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم،
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است،
صبور باش و درکم کن.
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم.
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم… .
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن.
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر.
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو.
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده… همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی…
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم، عصبانی نشو… روزی خود میفهمی.
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو.
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم.
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم.
فرزند دلبندم، دوستت دارم.
(من بچه ندارمااا اشتب نکنید)
+خیلی سنگین بود تایه هفته سکوت
کیا یادشونه اون سکه ۵تومنی قدیمیا برمیداشتیم میذاشتیم پشت لبمون بعدشم خیر سرمون لبا رو غنچه میکردیم...
تازه فکر میکردیم هنرمندم هستیم...
اصن نگماااا نگم...
بچه فامیلمون اوقات فراغتشو با کلاس پیانو و تبلتش پرمیکنه
ما بچه بودیم :
با بالش خونه میساختیم یه ذره نون و آب برمیداشتیم ساعتها میرفتیم اون تو :oops:
کیا یادشونه بادکنکمون که میترکید یه تیکه برمیداشتیم میذاشتیم رو استکان باهاش آهنگ میزدیم خیر سرمون…
تفریح بود ما داشتیم؟؟؟
اگر بجای هر دعایی که می کردیم یک قدم برمیداشتیم الان درکنار خدا بودیم..!!!