نوشته بود :
کسی را چنان دوست داری ک برایش بجنگی ؟!
گفتم :
از جنگ ها برگشته ام با زخم ها و موهای سپید و یاد گرفتم ، صبور باشم و ب تماشا قانع ...
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی برگشته
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
نوشته بود:
کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی؟
نوشتم:
از جنگها برگشته ام، با زخمها و موی سپید
و یاد گرفته ام صبور باشم و به تماشا قانع.
این روزها شبیه آدمی هستم که گم شده، به سختی راه خانه را پیدا کرده، تا نزدیک خانه آمده و بعد از خودش پرسیده آنجا کاری داری؟ چشمبهراهی داری؟
و برگشته به گمشدهبودن.
دست در دست هم تا دوردستها قدم زدیم..
دستها چیزهای خیلی خوبیاند، بهخصوص بعد از این که از عشقبازی برگشته باشند...
. .
غمانگیز بود که خیابان پر بود از قرارهایی که یکی نیامده بود، یکی بیقرار و دلشکسته برگشته بود!
اندوه من اما از جنس سوم بود.
من با هیچ کس، هیچ کجای این همه شهر، در هیچ کجای این همه خیابان هیچ قراری نداشتم
✿ کپشن خاص ✿
این را دیگر همه ی مردمانِ حاضر در اقلیمِ اطرافم میدانند که هر چند صباح یکبار ، بقچه ام را می اندازم گَلَم و با بغلی از کاغذ باطله راه می افتم میروم پشتِ هیچستان ! همانجا که سهراب بود …
تا شاید بتوانم دور از معاشرت و همهمه ی آدمها ، کمی از خودم را پیدا کنم ! چرا که من میدانم ، هرکجا ازدحام باشد ، صدایِ نور ، عطر آب ، سایه ی گنجشکها و رقص شمعدانی و دستِ خدا … گم میشوند !
در سکوت و غیبت از میانِ مردم است که تو میتوانی بیشتر آسمان را تماشا کنی و صفحات میان کتابت را ببوسی و یک تسبیح برداری و ذکر بگیری که “ چرا هستم !؟ “ و “ آخرین کار پیش از مرگم چه باید باشد ؟ “
و این بار دست از پا دراز تر برگشته ام !
شاید خیال کنید با طوماری حدیث و پند و نصیحت میخواهم آن ته مانده حوصله تان را بجَوَم و از آنچه فهمیده ام بگویم ! نه !
من دریافتم … به خوبی دریافتم …
نه آنقدر بزرگ هیبتم که جهان بی من بخشکد و مردم در نبودم تلف شوند یا در خاطرشان بمانم !
نه آنقدر ناچیزم که نشود لکه ای ، جوهری نور از حضورم بیوفتد روی زمین و جوانه شود ..
دریافتم آدمی همواره چیزی میانِ خوف و رجا بوده ! چیزی بینِ هیچ چیز و همه چیز بودن ! …
دریافتم که باید ما بقیِ ایامِ پیش رویم را به شنیدن بگذرانم … و بپذیرم من از دانستنی ها ، اندکی میدانم !
آن هم این است که :
“ هیچ چیز نمیدانم “
#میم_سادات_هاشمی
مثل زخمیست که هر ثانیه سر باز کند
قلب من لب به سخن با تو اگر باز کند
دانهای میخورد و عطر تو را میبوید
هر چه گنجشک در این باغچه پر باز کند
اشک سوغات فراق است به آیینه بگو
چمدانهای مرا قبل سفر باز کند
بخت برگشته نگاهیست که محروم از توست
گره کور مرا مرگ مگر باز کند
عاقبت "نامه رسان" راز مرا گفت به تو:
آرزو داشت شبی روی تو در باز کند
#سید_سعید_صاحبعلم
نوشته بود کسی را چنان دوسْت داری که برایش بجنگی؟
نوشتم از جنگها برگشتهام با زخمها و موی سپید
و یاد گرفتهام صبور باشم و به تماشا قانع.
#حمید_سلیمی
برای دیدن تو
اگر رودخانه بودم، برمیگشتم
اگر کوه بودم، میدویدم
اگر باد بودم، میایستادم
اما انسانم
و بارها برای دیدنت
برگشته، دویده، ایستاده ام....
. حسن آذری
کسی که برگرده خودخواهه چون متوجه شده فقط کنار تو خوشحاله و بخاطر حال خوب خودش برگشته