کمکم دارم میفهمم که بزرگ شدن چه اشکالهایی دارد؛ وقتی به آرزوهایی که در کودکی داشتی میرسی، میبینی آنقدرها هم که فکر میکردی جالب نبودهاند.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بزرگ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
To be yourself in a world that is constantly trying to make you something else, is the greatest success.
خودت بودن در جهانی که دائما تلاش میکند از تو چیز دیگری بسازد، بزرگترین موفقیت است.
بزرگترین درسی که آموختم اینه که خودمو به چیزی اجبار نکنم، چه مکالمات، دوستیها، روابط، توجه یا حتی عشق...
من متوجه شدم که هر چیزی که اجباری باشه ارزش جنگیدن رو نداره.
بنابراین دیگه به زور خودمو محدود به چرندیات نمی کنم و این چیزیه که باید باشه..
بزرگ شده ام وصبورتر
این را از غم هایی که دیگر گریه نمیشوند
میفهمم..!:)
دوام بیاور؛
در مقابل دوست داشته نشدن!
در مقابل تغییر واکنشها و رفتارها!
در مقابل نادیده گرفته شدن و کنار گذاشتهشدنهای ناگهانی...
تمرین کن روی هدفهای خودت متمرکز شوی و آنقدر عمیق و حسابشده کارهای خودت را به سمت موفقیتهای بزرگ و رضایتبخش پیش ببری که هیچ زمانی برای گلایهگزاری و دلخوری و اندوه باقی نمانَد.
عمیق و وسیع که باشی؛ به هر تکان کوچکی به هم نمیریزی!
#نرگس_صرافیان
زندگی بسیار جالب است، در نهایت برخی از بزرگترین دردهای شما تبدیل به بزرگترین نقاط قوت شما می شوند.
A society grows great when old men plant trees whose shade they know they shall never sit in.
یک جامعه زمانی بزرگ می شود که پیرمردها درختانی بکارند که می دانند هرگز در سایه آنها نخواهند نشست.
A great pleasure in life is doing what people say you cannot do.
لذت بزرگ در زندگی انجام کاری است که مردم می گویند نمی توانید انجام دهید.
تو بزرگترین فتح در میان فتوحات منی،
تو آخرین وطنی که در آن زاده شدم،
و در آن دفن خواهم شد
#نزارقبانی
هر گذشته برای من یک دَره. یک دَر سفید و بزرگ و این دَرها هماندازه قطاری کنار هم قرار دارن. هر گذشتهای که نتونستم باهاش کنار بیام برام تبدیل به یک دَر شد که در نهایت مجبور بودم ببندمش و سه قفلهاش کنم و کلیدش رو جایی بندازم که حتی دیگه خودمم نتونم پیداش کنم. خواستم بگم دَرهای زیادی توی گذشتهام وجودم داره که بین من و اون اتفاق یک مرز واحدی رو مشخص کرده و اینقدر شبیه هم هستن که فراموش کنم هر دَر به کدوم خاطره باز میشه.