از آدمها نپرسید “چرا”ناراحتن…..!
برای اشکها و بغضهایشان…”دلیل”نخواهید..!
بغض های ناخواسته…..
گریه های بی اراده…
دلیل نمیخواهد…!
بهانه نمیشناسد…!
یک دل” پر “میخواهد…
و یک” حس” عجیب”…
که نه “او”میتواند توضیح دهد..
و نه “تو”میتوانی درک کنی..
پس “بدون”سوال کنارش باش…
“همین”
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بغضهای
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از آدمها نپرسید "چرا"ناراحتن.....!
برای اشڪها و بغضهایشان..."دلیل"نخواهید..!
بغض های ناخواسته.....
گریه های بی اراده...
دلیل نمیخواهد...!!!
بهانه نمیشناسد...!
یڪ دل" پر "میخواهد...
و یڪ" حس" عجیب"...
ڪه نه "او"مےتواند توضیح دهد..
و نه "تو"میتوانی درڪ کنی..
پس "بدون"سوال ڪنارش باش...!!!
"همین"!!
(انیمیت اراکس)
اگر شکستم از تو شکستم...
لیاقت میخواهد بودن درشعرهای پسری که باتمام عشق نبودنت را اشک میریزد
تعجب نکن در بی لیاقتی تو شکی نیست
اینجا دلیل بودنت میان بغضهایم فقط حماقت خودم است .. نه لیاقت تو
محمدرضا جهانیان
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺖ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻧﮕﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ، ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﺎﺷﯽ ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﺩ ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻐﻀﻬﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯽ
هــــــی رفــــیـــــ♛ــــــق!
بغض هایم را مسخره نکن! به سه نقطه های آخر حرف هایم نخند! تمام زندگیم نقطه چین است! اینها تمام نوشته های تاریکی ذهن و دنیای من است…
اینجا کلبه ی وحشت من است! چرخ و فلک خاطره هاست… سکوت چشمها و سرسره ی بغض هاست… در دنیای تاریک و سیاه من خبری از گل و درخت نیست!
روشنی نیست…
سیاهی مطلق است…! دوست خوب من!
سکوت کن و رد شو! چشمهایت را ببند تا تن لش زندگی مرده ام را نبینی!
گوشهایت را بگیر تا صدای ناله ها و زجه زدن هایم را نشنوی! در دنیای من؛بی کسی دلتنگی و حسرت بیداد میکند…!
اینجا من هستم و من و من! اینجا بجز من و بغضهایم چیز دیگری نیست! هیچی نگو…
نخند… اشک نریز… ترحم نکن…
فقط رد شو…!
برای نبودن که . . .
همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشی
میتوانی همین جا...
پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی
برای نبودن که . . .
همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشی
میتوانی همین جا
پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ،
گم شده باشی
این روزها خوبم ، کار میکنم ، شعر میخوانم قصه می نویسم
و گـــــــــــاهی دلم که برایتــــــــــــ . . . تنگ میشود
تمام خیابانها را ،
با یادتـــــــــــ . . . پیاده میروم .
هی رفیق...!!!
بغض هایم را مسخره نکن...!
به سه نقطه های آخر حرف هایم نخند...!!!
تمام زندگیم نقطه چین است...!!
اینها تمام نوشته های تاریکی ذهن و دنیای من است…
اینجا کلبه ی وحشت من است!
چرخ و فلک خاطره هاست…
سکوت چشمها و سرسره بغض هاست…
در دنیای تاریک و سیاه من خبری از گل و درخت نیست!
روشنی نیست…سیاهی مطلق است..!
دوست خوب من!سکوت کن و رد شو!
چشمهایت را ببند تا تن لش زندگی مرده ام را نبینی!
گوشهایت را بگیر تا ...
صدای ناله ها و زجه زدن هایم را نشنوی!
در دنیای من...بی کسی, دلتنگی و حسرت بیداد میکند…!
اینجا من هستم و من و من!
اینجا بجز من و بغضهایم چیز دیگری نیست!
هیچی نگو…
نخند…
اشک نریز…
ترحم نکن…
فقط رد شو…!
اشکهایش که سمفونی روزهایش را نساخت..
خاطره هایتشکه تئاتر لاله زار نشد جلوی چشمهایش..
بغضهایش را که توانست قورت دهد درواپسین دقایق شب..
زانوهایش را درآغوش گرفت ..یک گوشه ی دنج پیدا کرد..
و آرام زمزمه کرد:دیگه زورم نمیرسه!..
گاهی دلت میخواهد همه بغضهایت از نگاهت خوانده شوند...
میدانی که جسارت گفتن کلمه ها را نداری...
اما یک نگاه گنگ تحویل میگیری...
یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
انجاست که بغضت رو با لیوانی از سکوت سر میکشی...
و با لبخندی سرد میگویی:
نه،هیچی ...