درون یک زن همیشه سه زن یافت میشود؛
زنی نوجوان، شر و شیطون و بغلی
زنی جوان، جسور و مغرور
زنی مسن و غرغرو اخمو
تمام اینها به رفتار یک مرد بستگی دارد، که نقش کدام زن در زندگی اش پر رنگ تر باشد.
.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بغلی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
روزهای جهانی بیبغلی رو جشن خواهم گرفت.
بغلی که صدای له شدن استخونای طرفو نشنوی بغله اصن؟.️
اسم دلبرتو اینجوری میتونی اینجوری سیو کنی :
𝐀 𝐌𝐢 𝐋𝐚𝐃𝐨 ⤿ بغلی من
𝐌𝐚𝐍𝐚𝐫𝐄𝐦 ⤿ موندگار من
𝐢𝐥 𝐌𝐢𝐨 ⤿ مال من
𝐌𝐨𝐧 𝐚𝐦𝐄 ⤿ روح من
𝐌𝐨𝐧 𝐚𝐧𝐆𝐞 ⤿ فرشته من
𝐌𝐢𝐨 𝐑𝐢𝐜𝐜𝐢𝐎 ⤿ فرفری من
𝐌𝐨𝐧 𝐩𝐄𝐭𝐢𝐭 ⤿ فسقلی من
𝐁𝐢𝐭𝐚𝐍𝐞𝐦 ⤿ یکی یدونم
𝐌𝐢𝐨 𝐂𝐮𝐜𝐜𝐈𝐨𝐋𝐨 ⤿ توله من
𝐄𝐫𝐠𝐚𝐍𝐳𝐞 𝐌𝐢𝐜𝐇 ⤿ مکمل من
. .
یبار داشتیم با وی آی پی میرفتیم سفر راننده کولرو گذاشته بود آخرین درجه، انقد هوای اتوبوس سرد شد صندلی بغلیم از خواب بیدار شد گفت:
داداش این کولرو کم کن، پنگوئن که بار نزدی...
ولی الان من نیاز داشتم
تو بغلی باشم که آرومم کنه،
که نخوام از توش بیرون بیام
و دنیام واسه چند لحظه هم که شده
تو آرامش مطلق بغلش خلاصه بشه...
دیدی پشت چراغ قرمز نگات میوفته به ماشین بغلی و ارتباط چشمی برقرار میشه؟ اونایی که بهت لبخند میزنن چقد حس خوب منتقل میکنن به آدم.
کاش بغل آمپول داشت، یکی میزدیم بی بغلی هامون رفع میشد
✿ کپشن خاص ✿
این را دیگر همه ی مردمانِ حاضر در اقلیمِ اطرافم میدانند که هر چند صباح یکبار ، بقچه ام را می اندازم گَلَم و با بغلی از کاغذ باطله راه می افتم میروم پشتِ هیچستان ! همانجا که سهراب بود …
تا شاید بتوانم دور از معاشرت و همهمه ی آدمها ، کمی از خودم را پیدا کنم ! چرا که من میدانم ، هرکجا ازدحام باشد ، صدایِ نور ، عطر آب ، سایه ی گنجشکها و رقص شمعدانی و دستِ خدا … گم میشوند !
در سکوت و غیبت از میانِ مردم است که تو میتوانی بیشتر آسمان را تماشا کنی و صفحات میان کتابت را ببوسی و یک تسبیح برداری و ذکر بگیری که “ چرا هستم !؟ “ و “ آخرین کار پیش از مرگم چه باید باشد ؟ “
و این بار دست از پا دراز تر برگشته ام !
شاید خیال کنید با طوماری حدیث و پند و نصیحت میخواهم آن ته مانده حوصله تان را بجَوَم و از آنچه فهمیده ام بگویم ! نه !
من دریافتم … به خوبی دریافتم …
نه آنقدر بزرگ هیبتم که جهان بی من بخشکد و مردم در نبودم تلف شوند یا در خاطرشان بمانم !
نه آنقدر ناچیزم که نشود لکه ای ، جوهری نور از حضورم بیوفتد روی زمین و جوانه شود ..
دریافتم آدمی همواره چیزی میانِ خوف و رجا بوده ! چیزی بینِ هیچ چیز و همه چیز بودن ! …
دریافتم که باید ما بقیِ ایامِ پیش رویم را به شنیدن بگذرانم … و بپذیرم من از دانستنی ها ، اندکی میدانم !
آن هم این است که :
“ هیچ چیز نمیدانم “
#میم_سادات_هاشمی
ولی کسی نمیدونه که هرشب چند نفر به یاد آخرین بغلی که نمیدونستن آخرین باره تا صبح حسرت میخورن.
.࿐