بگذار همه تا میتوانند نقاب بزنند
بگذار همه تا میتوانند خودشان را ویترینی کنند
بگذار همه تا میتوانند،
معامــــــــله کنند..
عشوه بفروشند؛
نگآه بخرند..
شرافتــ بفروشند؛
آزادی بخرند..
اصلا بگذار مسخره کنند
بگذار بخندند
بگذار ...
اما من؛
می خواهم عینکی بخرم
که دنیایم را جـور دیـــــگری نشانم دهد..
که بعضی از صحنه های فیلم روزگار را نبینم..
عینکی میخواهم سیـــاهــــ
تا بلکه دنیایم را سفـــــــــید ببینم...

.... عینکــی باید شد انگار ....