حتما نَباید اَنار بود.
دل هر کس را بفشارند
از خون سر می رَوَد...!

. .

“در شیون بے پایان این روزگار به من بگو که همچنان دوستم داری،دستانم را میان دستان گرمت بفشار تا بدانم هنوز تکیه گاهے مطمئن براے منے و مرا در آغوش بکش تا بدانم هنوز اغوشت منزلگاهِ قلب بے خانمانم است.

قلب من به این امید می تپد
که تو هستی
تویی وجود دارد
که من میتوانم آن را ببینم
او را ببوسم . . .
او را در آغوش خود بفشارم
و او را احساس کنم ..•

‌
. .

باید مردی باشد ؛
تا آینه را از دست زنی بکشد ..
دستانش را گرم بفشارد ...
وبگوید ؛
اینه را رها کن،
تو در چشمان من زیباتر از این حرف هایی ...


.

دستم را بفشار

واژه می بارد و

شعر می چکد

دستت را می فشارم

پنج شیشه عطر

می شکند میان دستم ....

#فصلی_زمستان
لیز خوردن روی برف بهانه ایست تا دست هایی را که دوست داری محکمتر بفشاری! روز برفیت مبارک.

حتما نباید انار بود.
دل هر کس را بفشارند,
از خون سر می رَوَد...!
#مهسا رهنما

ای کاش کسی بود ....
کسی!
نه من محتاج تنی نیستم !
دلم دستی را می خواهد
می فهمی یعنی چه ؟
این همه تنهایی را می فهمی ؟
که دلت یک دست می خواهد
نه یک آغـوش پنهانی
دستی که تو را بفشارد
در هیاهوی یک خیابان شلوغ
نه یک بوسه در بیشه ای خلوت
من دلم رسوایی می خواهد
نه یک عشق پنهانی !


{ علیرضا اسفندیاری }
صدای سکوت ...

گاهی.... دلم می خواهد.... وحشیانه غرورت را پاره پاره کنم....!! قلبت را... در مشتم بگیرم و بفشارم.... و در آخر... ریختن اشک هایت را نادیده بگیرم....!!! تا..... حال این روزهای مرا بفهمی!!!!

حتما نباید انار بود
دل هرکس را بفشارند
از خون سر می رود