بعضی ها عجیب خوبند !
من باور دارم که گاهی خدا،
با بندگانش ما را در آغوش میگیرد ...!
بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حسهای خوبند
پر از حرفهای نگفتهاند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حسهای خوبشان ...!
آدمها
بعضیهایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرهم به هر زخم است ...!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بندِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
هر شب ؛
قبل از خواب
چشماتو ببندُ
ببخش...
شبتون آروم .️
#GN
پر شدیم از انواع و اقسام برنامه ها و گوشی های هوشمند ..
همینایی که شدن نماینده ی تمام دوست ها و دوستی ها
و شیرینیِ اون چایی عصرونه و بحث های دل چسبی که بهونه ای میشد واسه خندیدن کنار هم ..
تموم اوقات فراقت شده ، خوندن پست های جدایی
و غافل از آدمایی که میخوان کنارمون باشن ..
طعنه .. تیکه و پست و متنِ طعنه آمیز ..
عشق ها و دوستی هایی که بندَن به دیر و زود جواب دادنِ پیام ها .. دروغین!
خوندن متنایی از موضوعاتِ عاشقانه ابتدایی و تکراری
که حتی نمیتونی به ظاهر ازشون تعریف کنی .. !
اوج ناراحتی و دعواها شده آواتار های تکست دار با یه لبخند طعنه دار .. :)
یا هم last seen recently .. !
دیگه هیچکس بلد نیست حرف بزنه!
براي تمامِ حس ها استیکر ساختن!
کسی نمیگه دوستت دارم!
آخه اینجا پره از قلبای رنگي رنگي ..
کسی به کسی زنگ نمیزنه!
سر نمیزنه ..
آخه چندتا کلمـه تایپ کردن راحت تره!
بیچاره آسمانِ شـــهریور،دلـــش با پایــیـــز است و پایبندِ تابستان....
دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست
یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست
تا اخم کنی دست به خنجر بزند
پلکی بزنی به سیم آخر یزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود
تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود
ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ
.
ﻣﭽﺎﻟﻪ ﻭ ﺧﻴﺲ
.
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺑﻤﺎﻧﻢ . . !
.
.
.
.
.
" ﺍﺯ ﭘﻬﻦ ﺷﺪﻥ ﺑﺮ ﺑﻨﺪِ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﻴﺬﺍﺭﻡ"
به پرندگانی که زبان مرا می فهمند بگو
پرواز کنند،
بگو
من خواستم از بندِ پایانی این شعر بپرم
اما
بال نداشتم..
هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم
چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت
سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید
دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام
ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست
آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم