.پروردگار مهربان، دوباره صبح شده است یاریمان کن امروز را با عشق تو آغاز کنیم.
.قضاوت فقط کار توست، بخشندگی از آن توست، عشق در وجود توست، قدرت در دستان توست.
.الهی ما را در مسند قضاوت قرار مده اما بخشندگی را به ما بیاموز و عشق را در جسم و روح ما جاری ساز تا عزیزان مهربانم و تمامی بندگانت را با تمام وجودم دوست بدارم.
الــهــی آمین.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بندگانت
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
به "شنبه" خوش آمدین
پروردگارا !
در این صبح نویدبخش
امید و رحمت خود را
از بندگانت دریغ مکن
قلبمان را به نور خود منور کن .
از خدا پرسیدند:
عزیزترین بندگانت نزد تو چه کسانی هستند!؟
خدا گفت:
انها که می توانند تلافی کنند...
اما به خاطر من...می بخشند!!....
گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت:
هندوانهای برای رضای خدا به من بده که فقیرم و چیزی ندارم.
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانه ی خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد.
فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد، و مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده.
هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد،
فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت :
خداوندا بندگانت را ببین…
این هندوانه خراب را بخاطر تو داده است و این هندوانه خوب را بخاطر پول.
پروردگار من...
اگر تکیه گاهم تو نباشی
بسیار زودتر از آنچه که در تصور آید ، فرو میریزم...
مهربانا
قلبم را آنچنان متغیر کن
که دنیا را دمی بی تو نخواهم
و بال پروازم ده تا همچون پروانه ها سبکبار باشم
و ترجمان عشق تو گردم ...
پروردگارا
حالم را آنچنان کن
که با آواز خروس ها تو را زمزمه کنم و در انتهای شب مست باده تو باشم
و در اثنای روز برای رضای تو
انصاف بورزم و مهربانی کنم
و بندگانت را چون نشان خلقت از تو دارند ، شایسته اکرام بدانم...
خدای مهربانم
الــــــهی..
همـــــــیشه در حوالی دلتنگی های من..
جاری میــــــشوی…
الهی..
جـــاری میشوی در ابری چـــشمانم..
و میـــــباری آنقدر تا زلال شــــوم..
الهی..
انقدر که آســــمانی شود هوای دلم…
داشتن تو..
به همه نداشته ها می ارزد..
الهی..
همیشه هم نفس و هم قدم راه زندگی بندگانت باش
الهی…
ما بندگان رو ب حال خودمان رها نکن
خداي من....
سرم به سوي آسمانت تو را طلب مي كنم
و بي تابم بي تاب تر از هميشه
سنگين و بي رمق دلم پر مي زند و اين چهار چوب تنگ را نمي خواهد و بالا را بهانه مي گيرد
گله دارم از بندگانت ....
براستي بنده تو مي تمواند فراموش كند از كجا آمده و در نهايت به كجا خواهد رفت
مي تواند هر چه دلش خواست بگويد هر چه دلش خواست انجام دهد كجاي اين بندگي است؟!!!!
من كوچكم و خود بنده ....بنده اي شرمنده و حق قضاوت ندارم
اما دلم سخت گرفته و جز تو كسي را نمي شناسم براي گفتن.....
اينجا دورويي بيدادمي كند دين مال مي آورد!!!!!!!!!!!!!
تظاهر به دينداري ارزش شده.... خدايا مگر عشق تو حرف اول را نمي زند؟
مگر مامن عشق دل نيست؟ مگر حرف دل راز نيست؟ مگر جاي حرف دل سينه نيست؟ چگونه براحتي حرف مي زنند و در عمل... بگذار دلم بميرد طاقت ندارم..... تو خدايي و من هيچ ...
حتي نمي دانم بنده هستم يا نه...
كمكم كن ...تا عشقم را نفروشم به نان...
قانع باشم به ريزه نان سفره ارباب...
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻋﺎﺟﺰﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﻮﺑﻲ ﻭ ﺷﺎﺩﻱ
ﺗﻤﺎﻣﻲ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﻭ ﻧﻤﻲ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻧﻌﻤﺖ ﺳﻼﻣﺘﻴﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﻛﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺩﺭﻳﻎ ﻧﻜﻨﻲ .����
خدا از من پرسید:دوست داری با من مصاحبه کنی؟
پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟
من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟
خدا جواب داد:
- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.
- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.
-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.
- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.
سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد:
- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.
- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.
- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.
- یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.
- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.
- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.
با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت:فقط اینکه بدانند من اینجا هستم… “همیشه”
بزرگى با شاگردش از باغى ميگذشت.چشمشان به يک کفش کهنه افتاد شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين...مقدارى پول درون ان قرار بده شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همين که پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ،پول ها را ديد با گريه ،فرياد زد خدايا شکرت خدايي که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و به در فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويي به نزد انها باز گردم و همين طور اشک ميريخت..استاد به شاگردش گفت هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستاني