اوحدی :
چنان بنشستهای در دل که میگویم: تویی دل خود .️
♡
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بنشست
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
دلم بابونه و باران
دلم یک دشت بی پایان
دلم یک هم سُرایی با صدای آب
دلم انگیزه می خواهد
دلم رفتن ،
دلم تغییر می خواهد
دلم دریا ،
دلم یک ساحل از شنهای سَرگردان
دلم باد و هوایِ ابری و موجِ خروشان و منِ بنشسته در ساحل ؛
دلم یک خواب می خواهد
دلم شوقی به یک رویا ...
دلم پرواز می خواهد !
هوای خشک و بی باران
عبوس و داغ و بی پایان
من و تاریکی و ماتم
تمام روح من آزرده از تکرار بی سامان
دلم ذوقی به یک لبخند
دلم شوقی به یک ترفند
دلم یک جرعه از عطر اقاقی ،
نرگس و پونه
دلم تغییر بی برگشت می خواهد
دلم ، دل کندن و رفتن
از این کوی و از این برزن
دلم امیـد می خواهـد !
. : شهریار
در انتظار تو بنشستم
و سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من....
.
✿ کپشن خاص ✿
عقل آمد و پند عاشقان پیش گرفت
در ره بنشست و رهزنی کیش گرفت
چون در سرشان جایگه پند ندید
پای همه بوسید و ره خویش گرفت
. #مولانا
. دیوان شمس
✿ کپشن خاص ✿
هرگز این قصه ندانست کسی:
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت، نمیگفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
برسر مهر نبود ...
آه، این درد مرا میفرسود:
«او به دل عشق دگر میورزد؟»
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز
تنم از خاطرهاش میلرزد!
بر سرم دست کشید
در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک میدانستم
که دلش با دل من سرد شدهست!
#هوشنگ_ابتهاج
پروانه چو بر روی تو بنشست، دلم ریخت
چون باد به گیسوی تو زد دست، دلم ریخت
من عکس تو را بر رخِ آن ماه کشیدم
چون شب به گلِ روی تو دل بست، دلم ریخت
دیشب به تو گفتم که مرا جز تو کسی نیست
گفتی که مرا جز تو کسی هست، دلـم ریخت
گفتی که تو را با نگهی مست کنـم مست
پیمان بشکستی نشدم مست، دلـم ریخت
...
هرگز این قصه ندانست کسی :
آن شب آمد به سرای من
و خاموش نشست سر فرو داشت،
نمی گفت سخن نگهش از
نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
برسر مهر نبود ...
آه، این درد مرا می فرسود :
« او به دل عشق دگر می ورزد ؟»
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز
تنم از خاطره اش می لرزد !
بر سرم دست کشید در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من لیک می دانستم
که دلش با دل من سرد شده ست ...!
#هوشنگ_ابتهاج♥
هرگز این قصه ندانست کسی
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت نمی گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
بر سر مهر نبود ...
آه ، این درد مرا می فرسود :
" او به دل عشق دگر می ورزد "
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز
تنم از خاطره اش می لرزد !
بر سرم دست کشید
در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می دانستم
که دلش با دل من سرد شده است !
(هوشنگ ابتهاج)
دلم بابونه و باران
دلم یک دشت بی پایان
دلم یک هم سُرایی با صدای آب
دلم انگیزه می خواهد
دلم رفتن ،
دلم تغییر می خواهد
دلم دریا ،
دلم یک ساحل از شنهای سَرگردان
دلم باد و هوایِ ابری و موجِ خروشان و منِ بنشسته در ساحل ؛
دلم یک خواب می خواهد
دلم شوقی به یک رویا ...
دلم پرواز می خواهد !
هوای خشک و بی باران
عبوس و داغ و بی پایان
من و تاریکی و ماتم
تمام روح من آزرده از تکرار بی سامان
دلم ذوقی به یک لبخند
دلم شوقی به یک ترفند
دلم یک جرعه از عطر اقاقی ،
نرگس و پونه
دلم تغییر بی برگشت می خواهد
دلم ، دل کندن و رفتن
از این کوی و از این برزن
دلم امیـد می خواهـد !
عاشقم ...
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی......
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..