دوست دارم بنشینیم
و حرف های قشنگ قشنگ بزنیم.
چای بنوشیم.
اصلا دلم می خواهد وسط همین شعر ببوسمت.
"حال اکنون ما خوب است "
گیرم کسی بیاید و بپرسد،
آقا کمکی از من بر می آید
با که حرف می زنید؟!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بنوشیم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✨
بنشین کمی چای بنوشیم
حرف بزنیم و برای هم بمیریم
فقط تا وقتی که باران بند بیاید
بعدش تو را به خیر و مَرا بـه
هر چه بـادا بـاد ☕️☔️
#مسعود_رضازاده
♡
پیش می آید گاهی در زندگی ات به هر دری که میزنی بسته است!
به هر دیواری ، که چنگ می اندازی میبینی انگار نه انگار...
دست و پا میزنی در مشکلاتت ، مثل اینکه حبس شوی در یک اتاق نمور و بی روزنه و در بسته .
که حال ، حکایت همان مشکلات است که هیچوقت راه فراری برایشان نداشتیم .
حالا هی مدام ازاین در به آن در بزنیم فایده که ندارد .
باز برمیگردیم به همان خانه ی اول .
یاد بگیریم
این مَن گاهی نیاز به رفع خستگی نیاز به نجنگیدن برای هیچ چیز دارد .
این مَن را رها کنیم ، چای بنوشیم و به دست های خدا خیره شویم که سهممان از معجزه اش به وقتش رخ میدهد.
روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟ بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!
دلم یک در می خواهد که بازش کنم
و پشتش تو باشی !
با دسته ای از رزهای سرخ که هنوز غنچه اند ..
و در آغوشت بودنشان حسادتم را شعله ور می کند
و تو آنقدر بمانی تا باز شوند
دلم دو فنجان چای می خواهدکه زیر ریز نگاه تو بریزمشان
که بهانه ی با هم نشستنمان شوند
و ما سردترین چای جهان را بنوشیم
دلم چمدانی می خواهد که بازش کنی
و پر از یادبودهای من باشد
دلم یک دفتر ، شعر می خواهد
به خط تو برای من
که بگویی سرودمت
به هر زمان
به هر زبان
به هر بیان
و من در بیت بیتش گم شوم
دلم یک سینه حرف می خواهدکه بگویی
سنگینی می کندو یک عمر زمان بخواهی
تا سبکش کنی
دلم یک زمستان سخت می خواهد
یک برف
یک کولاک
به وسعت تاریخ
که ببارد که ببارد و تمام راهها بسته شوند
و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی
ماندنی تا بهار و چه بهاری بشود آن زمستان !
چه بهاری !
دلم یک دشت می خواهد
پر از چمن و گلهای وحشی
و نسیمی که می نوازدشان
که بدوم
که بدوی تا دستم را بگیری
آنگاه خیره در چشمانم بگویی
دیگر از دستت نخواهم داد
دلم یک تو می خواهد
مشتاق ماندن
و یک من
که بگویی مال توست ..
دلم یک در می خواهد که بازش کنم
و پشتش تو باشی !
با دسته ای از رزهای سرخ که هنوز غنچه اند ..
و در آغوشت بودنشان حسادتم را شعله ور می کند
و تو آنقدر بمانی تا باز شوند
دلم دو فنجان چای می خواهدکه زیر ریز نگاه تو بریزمشان
که بهانه ی با هم نشستنمان شوند
و ما سردترین چای جهان را بنوشیم
دلم چمدانی می خواهد که بازش کنی
و پر از یادبودهای من باشد
دلم یک دفتر ، شعر می خواهد
به خط تو برای من
که بگویی سرودمت
به هر زمان
به هر زبان
به هر بیان
و من در بیت بیتش گم شوم
دلم یک سینه حرف می خواهدکه بگویی
سنگینی می کندو یک عمر زمان بخواهی
تا سبکش کنی
دلم یک زمستان سخت می خواهد
یک برف
یک کولاک
به وسعت تاریخ
که ببارد که ببارد و تمام راهها بسته شوند
و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی
ماندنی تا بهار و چه بهاری بشود آن زمستان !
چه بهاری !
دلم یک دشت می خواهد
پر از چمن و گلهای وحشی
و نسیمی که می نوازدشان
که بدوم
که بدوی تا دستم را بگیری
آنگاه خیره در چشمانم بگویی
دیگر از دستت نخواهم داد
دلم یک تو می خواهد
مشتاق ماندن
و یک من
که بگویی مال توست ..