مناجاتی زیبا از خواجه عبدالله انصاری:
بارالها؛
از کوی تو بیرون نشود پای خیالم
نکند فرق به حالم
که برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی...
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...
آمین
#خدا
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بکشانی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
خدایـــم
من که از کوی تو
بیرون نرود پای خیالم
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی
بارالها…
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم ....
چه برانی،
چه بخوانی…
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی…
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی..
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
کی از مشاورین و جاسوسان کاخ سفید در گزارش خود نوشته است:
ما موفق شدیم چادر مشکی زن ایرانی را به چادر توری و گلدار تبدیل کنیم.
چادر توری و گلدار زنان مسلمان را به مانتو تبدیل کنیم!
مانتو های بلند را به مانتوهای رنگین، تنگ و خیلی کوتاه.
و اکنون از حجاب یک زن مسلمان فقط یک روسری مانده است.
آنان از اینکه با نامحرمان ارتباط داشته باشند، شرمنده نیستند
از این شرمنده اند که در محیطی نتوانند با نامحرم ارتباط مستقیم برقرار کنند
اگر ما بتوانیم این روسری را هم از خانم های ایرانی بگیریم
و زنان ایرانی را به خیابانها بکشانیم در نهایت زنان ایرانی دیگر فرصتی برای تربیت
فرزندانشان ندارند!!!!
آنوقت چیزی از اسلام و انقلاب در ایران باقی نخواهد ماند!!
جای تاسف داره
گرفته دلم
کجایی که آرامم کنی
کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی
گرفته دلم
کجایی که به درد دلهایم گوش کنی
کجایی که مرا با بوسه هایت گرم کنی...
نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام
نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام
در لا به لای برگهای زندگی
نیست برگی که از تو ننوشته باشم
نیست روزی که از تو نگفته باشم
امروز آمد و از تو گفتم
نبودی و اشک از چشمانم ریخت و در همان گوشه نشستم
دلم خالی نشد و گرفته دلم
کجایی که دلم به سراغت بیاید گلم؟
نیستی و حتی سراغی از دلم نمی گیری
یک روز نباشم که تو مثل من نمی میری....
نمیبینی چشمهایم را
نمیمانی تا دلم را
به نقطه خوشبختی برسانی
مرا به جایی آرام بکشانی تا خیالم راحت باشد
از اینکه همیشه تو را خواهم داشت
نمی خواهی دلم را
نمیدانی راز درونم را
نمی گذاری تا مثل گذشته دلم تنها به تو خوش باشد