توی دنیا کسی هست که تا به حال به او اهانتی نشده باشه؟! به خود من آنقدر تا به حال اهانت شده که دیگه از توهین کسی نمی رنجم. وقتی نمی توانم عکس العملی نشون بدم چه کار باید بکنم؟ رنجیدن مانع از این میشه که آدم کارش رو انجام بده. و اگه آدم بخواد دنبال قضیه رو بگیره وقتش تلف میشه. زندگی همینه دیگه!
من اول ها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ میشد ولی بعداً که خوب فکرش رو کردم دیدم که همهٔ اونها دل شکسته اند؛ هرکس میترسه که از همسایه اش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دست پیش بگیره تا پس نیفته...
| کتاب:مادر | ماکسیم گورکی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بکنم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
جنگجویی از استادش پرسید :
بهترین شمشیرزَن کیست ؟
استادش پاسخ داد : به دشت کنار صومعه برو.
سنگی آنجاست. به آن سنگ توهین کن.
شاگرد گفت :
اما چرا باید این کار را بکنم؟
سنگ پاسخ نمی دهد !!!
استاد گفت خوب با شمشیرت به آن حمله کن.
شاگرد پاسخ داد :
این کار را هم نمی کنم.
شمشیرم می شکند و اگر با دست هایم به آن حمله کنم ، انگشتانم زخمی می شوند و هیچ اثری روی سنگ نمی گذارند. من این را نپرسیدم.
پرسیدم بهترین شمشیرزن کیست ؟
استاد پاسخ داد :
بهترین شمشیرزن به آن سنگ می ماند ، بی آن که شمشیرش را از غلاف بیرون بکشد نشان می دهد که هیچکس نمی تواند بر او غلبه کند...
من برای گذشته هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
اگر شما تمامِ علمای جهان را هم جمع کنید،
حتی نمی توانید لباسی را که دیشب در مهمانی پوشیده بودید را عوض کنید و یک لباس دیگر بپوشید.
وقتی هیچ کس نمیتواند هیچ کاری برای گذشته بکند
، چرا آدم باید در گذشته بماند؟
از گذشته باید آموخت نباید به آن آویخت.
گذشته برای آموزش است، نه برای سرزنش
من برای گذشته هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
اگر شما تمامِ علمای جهان را هم جمع کنید،
حتی نمی توانید لباسی را که دیشب در مهمانی پوشیده بودید را عوض کنید و یک لباس دیگر بپوشید.
وقتی هیچ کس نمیتواند هیچ کاری برای گذشته بکند
، چرا آدم باید در گذشته بماند؟
از گذشته باید آموخت نباید به آن آویخت.
گذشته برای آموزش است، نه برای سرزنش
گیرم همه آینده من پاک شد از تو!
با خاطره های تو چه باید بکنم من؟
دلگیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم...
از خودم که فقط ادعا دارم ونمیتونم کاری واسه خودم بکنم...
از اونایی که تو روزای سخت زندگیم تنهام گذاشتن...
از اونایی که بجای اینکه خوبی هامو ببینن، دست روی نقطه ضعفام گذاشتن...
از اونایی که همه سعیشون رو کردن که خرابم کنن...
اونایی که کل وقتشون رو گذاشتن تا بد بودنم رو به دیگران ثابت کنن...
از اونایی که صدامو نشنیدن, گریه هامو ندیدن ,درددلامو نشنیدن...
از اونایی که منتظر زمین خوردنم بودن تا بخندن...
از اونایی که هرچی داشتم رو کردم ولی ازم سیر شدن...
از اونایی که منو فقط واسه روزای تنهاییشون میخواستن...
از اونایی که هرکاری میکنم نمیتونن باورم کنـــــــن...
دلگیرم از این شهر سرد...
دلگیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم...
آدمها دو نوعاند: آنهایی که دیگران را برای مشکلاتشان مقصر میکنند و آنهایی که خودشان را.
شاید ترک هر دوی این عادتها سخت باشد اما با آگاهی و تمرین روزانه، ممکن خواهد بود.
متهم کردن دیگران و یا خودتان برای مشکلاتی که در زندگیتان اتفاق میافتد، باعث ناراحتیتان خواهد شد، چون در هر حال احساس خواهید کرد که هیچ کنترلی روی موقعیتتان ندارید.
وقتی از تقصیرتان بگذرید، میتوانید مسئولیت قبول کرده و گناه مربوط به آن را فراموش کنید.
اگر عادت دارید خودتان یا دیگران را بخاطر اشتباهی سرزنش کنید، این نکتهها میتواند کمکتان کند.
.۱ بایدهایتان را مرور کنید.
خیلی از ما به خودمان فشار میآوریم که کارهایی را انجام دهیم که دوست نداریم. “باید ورزش کنم”، “باید به او زنگ بزنم”، “باید استفاده بیشتری از روزم بکنم” و … میبینیم که زندگیمان را پر از این بایدها کردهایم. به جای اینکه بگویید “باید” بگویید “میتوانم”. “میتوانم” کلمه قدرتبخشی است و به شما اجازه میدهد از زندگیتان لذت بیشتری ببرید.
۲ .به تصویر بزرگ نگاه کنید.
به خوبیهایی که در هر درس زندگی وجود دارد نگاه کنید. به جای اینکه خودتان را بخاطر موقعیتی سرزنش کنید، به دنبال درسی باشید که آن موقعیت برایتان دارد.
.۳ به خودتان اعتماد کنید.
خیلی از افراد بخاطر پشیمانی یا انکار، بعد از هر مشکلی خودشان را مقصر میبینند. این به آن دلیل اتفاق میافتد که ما به خودمان اعتماد نداریم. بخاطر دلایل اشتباه در زندگی تصمیمگیری میکنیم.یاد بگیریم به خودمان اعتماد کنیم.
دلگیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم...
از خودم که فقط ادعا دارم ونمیتونم کاری واسه خودم بکنم...
از اونایی که تو روزای سخت زندگیم تنهام گذاشتن...
از اونایی که بجای اینکه خوبی هامو ببینن، دست روی نقطه ضعفام گذاشتن...
از اونایی که همه سعیشون رو کردن که خرابم کنن...
اونایی که کل وقتشون رو گذاشتن تا بد بودنم رو به دیگران ثابت کنن...
از اونایی که صدامو نشنیدن, گریه هامو ندیدن ,درددلامو نشنیدن...
از اونایی که منتظر زمین خوردنم بودن تا بخندن...
از اونایی که هرچی داشتم رو کردم ولی ازم سیر شدن...
از اونایی که منو فقط واسه روزای تنهاییشون میخواستن...
از اونایی که هرکاری میکنم نمیتونن باورم کنـــــــن...
دلگیرم از این شهر سرد...
دلگیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم...
وقتی چیزی مرا رنج می داد، در موردِآن با هیچ کس حرفی نمی زدم. خودم در موردش فکر می کردم،
به نتیجه می رسیدم و به تنهایی عمل می کردم. نه اینکه واقعا احساسِ تنهایی بکنم،
فکر می کردم که انسان ها، در آخر، باید خودشان، خودشان را نجات دهند.
با زيبايی زن ها
چه می شود کرد
وقتی به مردها دستور می دهند؟
چه بايد بکنم
با سرودی که
هنگی را به کشتن می دهد؟
خودت را به سمتم
پرتاب کن
تاريکی نمی تواند
جای بوسه ها را پنهان کند...