✿ کپشن خاص ✿
ای دل جلایی تازه پیدا کن که این عشق
چون آه در « آیینه » خود را مینماید
باید که بر دیوار زندان سر بکوبم
آه مرا گر بشنود در میگشاید
#فاضل_نظری
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بکوبم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از این شرایط فقط سنگ کنار اتیش رو دارم که بکوبم تو سر خودم .
یه روزی انقد پولدار میشم که وقتی گوشیم هنگ کرد خیلی بیخیال محکم بکوبمش به دیوار
✿ کپشن خاص ✿
محکمتر و سختتر از آنَم که برای تنها نبودنم در این روزگارِ وانفسا
آنچه را که در خودم غرور نامیدهام
برایِ دلت؛
و اگر و امّایِ داشتنت؛ به زمین بکوبم.
دوست داشتنِ من قیمتی داشت بهوسعتِ یک زندگی؛
که تو برایِ پرداختِ آن خیلی فقیر بودی.
#فرگل_مشتاقی
محکمتر و سختتر از آنَم که برای تنها نبودنم در این روزگارِ وانفسا
آنچه را که در خودم غرور نامیدهام
برایِ دلت؛
و اگر و امّایِ داشتنت؛ به زمین بکوبم.
دوست داشتنِ من قیمتی داشت بهوسعتِ یک زندگی؛
که تو برایِ پرداختِ آن خیلی فقیر بودی...!
امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم
غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم
زندگی تلخ تر از زهر بود گر تو نباشی
بعد ازین مرده حسابم کن و بگذار بمیرم
تا به کی حلقه شوم سر بدر خانه بکوبم
از در خانه جوابم کن و بگذار بمیرم
قصه ی عشق بگوش من دیوانه چه خوانی؟
بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بمیرم
گر چه عشق تو سرابی ست فریبنده و سوزان
دلخوش ای مه، به سرابم کن و بگذار بمیرم
اشک گرمم که به نوک مژه چون شمع بلرزم
شعله شو، یکسره آبم کن و بگذار بمیرم
خسته شد دیده ام از دیدن امواج حوادث
کور چون چشم حبابم کن و بگذار بمیرم
((شعر از استاد شهریار))
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
"مهربان خدایم دوستت دارم"
کدام خیابان را بگردم ؟ کدام کوچه را ؟
بر کوبه ی کدام در بکوبم تا بر چارچوبش ظاهر شوی تو ؟
و بازم بشناسی مرا از من به آغوشم بگیری و نپرسی هرگز که
چه به روزگارم آورده است روزگار بی تو ماندن های بسیار !
چرا وقتی روزه ام جلوی چش من آب میخوری غذا میخوری کوفت میخوری ...
خوبه وقتی تو خوابی با بیل بکوبم توصورتت ...
میدونم ربطی نداره اما وقتی من روزه ام یکی ی چیزی میخوری همچین حالی بهم دست میده ...
دیروز شیطان را دیدم
در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ؛
فریب می فروخت!!
مردم دورش جمع شده بودند،هیاهو میکردند،هول میدادند و بیشتر میخواستند
توی بساطش همه چیز بود : غرور،حرص،دروغ،جنایت و...
هرکس چیزی می خریدو در ازایش چیزی می داد
بعضی ها تکه ای از قلبشان را میدادند
و بعضی پاره ای از روحشان را
بعضی ها ایمانشان را میدادند
و بعضی آزادگیشان را
شیطان میخندیدو دهانش بوی گند جهنم میداد،حالم را به هم میزد،انگار ذهنم را خواند
موذیانه خندید و گفت :
من کاری با کسی ندارم
فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا میکنم
نه قیلوقال میکنم و نه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد
می بینی! آدم ها خودشان دور من جمع شده اند
آن وقت سرش را نزدیکتر آورد و گفت:
البته تو با اینها فرق میکنی
تو زیرکی و مومن،زیرکی و ایمان آدم را نجات می دهد
اینها ساده اند و گرسنه،در ازای هرچیز فریب میخورند
ساعتها کنار بساطش نشستم تا اینکه چشمم به جعبه ی عبادت افتاد ک لابه لای چیز دیگر بود
دور از چشم شیطان آنرا برداشتم و توی جیبم گذاشتم
با خود گفتم:بگذار یکبارم که شده کسی چیزی را از شیطان بدزدد
به خانه آمدم و در کوچک جعبه ی عبادت را باز کردم
توی آن اما جز غرور چیزی نبود
جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت
فریب خورده بودم،فریب
دستم را روی قلبم گذاشتم ، نبود!
فهمیدم ک آنرا کنار بساط شیطان جاگذاشتم
تمام راه دویدم،تمام را لعنتش کردم،تمام راه خدا خدا کردم
میخواستم عبادت دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم
به میدان رسیدم،شیطان اما نبود
آنوقت نشستم و های های گریه کردم،اشک هایم ک تمام شد
بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم
ک صدایی شنیدم....
صدای قلبم را
و همانجا بی اختیار ب سجده افتادم و زمین را بوسیدم
به شکرانه قلبی ک پیدا شده بود.