"تو از چشمهایِ من سرریز میشوی.."
"میگویم: تو قشنگی، خیلی قشنگی. چشمهات مثل یک دشتِ ناشناس که مرد شب مهتاب به آن رسیده باشد. مرد دوست دارد که به آن زُل بزند و تویِ سیاهیاش دنبال رد چشمهای، یا پریدنِ «پری شاهرخ»یی بگردد تا سپیدهی سحر.
از این چشمها، مرد هیچوقت خسته نمیشود. فهمیدن دارند، ستاره دارند.."
#شهریار_مندنیپور
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بگردد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
این افتضاح است که
آدم هیچکس را برای پناه بردن
و هیچ شانهای را برای گریستن و هیچ آغوشی را برای قرار یافتن نداشتهباشد...
این افتضاح است که
در بدترین شرایط روحی،
هرچقدر جستجو کند و
هرچقدر دنبال حجم امن
حضور کسی بگردد،
تنهاییاش عمیقتر شود....
این افتضاح است که کسی باشد
که در این جهان دراندشت جسما شاید... اما روحا هیچکس را نداشتهباشد!
این افتضاح است که آدم برای بیان مصیبتهاش هم به خودش رجوع کند،
از خودش کمک بخواهد،
با خودش حرف بزند،
خودش را در آغوش بگیرد و
تکیهگاه خودش باشد....
این افتضاح است...
#نرگس_صرافیان_طوفان
مردی که میگوید تنها تو را دوست دارم
درست شبیه زنی است که قول داده ؛
فقط مغازهها را بگردد و چیزی نخرد ...! :)
• ویکتور هوگو
.کپشنِ خاص.
- گاهی آدم دلش کمی تعطیلی می خواهد!
بنشیند کنجی ،
گوشه ای ،
جایی..
برود به گذشته هایِ دورِ دور
های های دنبالِ خودش بگردد...
. کپشن خاص .
مردی که می گوید: تنها تو را دوست دارم،
درست شبیه زنی است
که قول داده
فقط مغازه ها را بگردد و چیزی نخرد!
#ویکتور_هوگو
صبح است تنت همیشه سبز و زیبا
آیات دل تو دلکش و روح افزا
بر دفتر زندگی ،نگارد تقدیر
امـروز بکام تـو بگردد دنیا
عشقی دارم پاکتر از آب زلال
این باختن عشق مرا هست حلال
عشق دگران بگردد از حال به حال
عشق من و معشوقِ مرا نیست زوال
#مولانا
#ویکتور_هوگو
مردی که می گوید:
تنها تو را دوست دارم،
درست شبیه زنی است که قول داده
فقط مغازه ها را بگردد
و چیزی نخرد!
مردی که میگوید تنها تو را دوست دارم، درست شبیه زنی است که قول داده فقط مغازهها را بگردد و چیزی نخرد...
#ویکتور_هوگو
یک جایی در زندگی آدم باید راهنما بزند، آرام آرام بیاید کنار جاده بایستد. بعد که ایستاد از ماشین پیاده شود برود در عقب را باز کند رو کند به خودِ کهنه اش و بگوید بفرمایید پایین. باید رو کند به خود منفی بافش، به خود اهل شکایتش، به خود بی جنبه اش، به خود قدرنشناسش و بگوید که پیاده شو. باید خیلی بی تعارف زل بزند به چشم خود قدیمی اش و توضیح بدهد که دیگر ادامه این وضع ممکن نیست و زمان خداحافظی رسیده. آنوقت خود کهنه اگر پیاده نشد باید دستش را دراز کند و یقه خود کهنه را بگیرد و بیاندازدش بیرون. لازم شد وسایلش را هم از صندوق بردارد پرت کند جلویش.
بعد هم خود کهنه را رها کند کنار همان جاده برود دوباره بنشیند پشت فرمان. راه بیافتد در جاده. در آیینه به پشت سر هم نگاه نکند.
راه بیافتد به جستجوی خودی نو. بگردد دنبال خود نویی که قدرشناس و سپاسگزار باشد. خود نویی که قدر لحظه لحظه زندگی را بداند. خودی که آرامش بیاورد. خودی که لبخند بیاورد. خودی که اهل مهربانی باشد. خودی که جایی کنار جاده ایستاده است به انتظار. خودی که تا خود کهنه هست سوار نخواهد شد.