در آن هنگام

که برگ های رقصان

درختان را وداع می گویند

برایم گودالی بکنید

در آن هنگام

که بستری از برگ

برای خفتن ابدیم آماده می شود

کلاغ ها را به آسمان خون گرفته دعوت کنید

در آن هنگام

که در میان خش خش برگ ها جا خوش می کنم

قطرات باران را

به سوی گونه هایم روانه کنید

و آنگاه

که در بستر خویش آرام می گیرم

چادر پرستاره ی شب را

بر روی آسمان بگسترانید

و سکوت را با من تنها بگذارید.