آتشی شد شعله ور در باورم...
سوختم در آتش و خاکسترم
چشم بگشودم سکوتم پر کشید...
در میان شعله های بسترم
بسته بودند این قفس را آهنین...
پر زدم آتش گرفتم ،پرپرم
خواستم آبی برین آتش زنم...
نیست آبی جز دوتا چشم ترم
از دلم چیزی نمانده یادگار...
جز سیاهی های توی دفترم
شاعر دیوانه ی دلخسته ام،
آتشی شد شعله ور در باورم
(امید استیفا)
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بگشودم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من عقابی بودم که نگاه یک مار ؛
سخت آزارم داد ... بال بگشودم و سمتش رفتم ؛
از زمینش کندم ؛ به هوا آوردم ؛ آخر عمرش بود ؛
که فریب چشمش،سخت جادویم کرد !
در نوک یک قله،آشیانش دادم !
که همین دل رحمی،چه بروزم آورد ! عشق جادویم کرد ؛
زهر خود بر من ریخت ؛ از نوک قله،زمین افتادم ! تازه آمد یادم ؛
من عقابی بودم،بر فراز یک کوه ! آشیان خود را به نگاهی دادم ..
من عقابی بودم که نگاه یک مار ؛
سخت آزارم داد ... بال بگشودم و سمتش رفتم ؛
از زمینش کندم ؛ به هوا آوردم ؛ آخر عمرش بود ؛
که فریب چشمش،سخت جادویم کرد !
در نوک یک قله،آشیانش دادم !
که همین دل رحمی،چه بروزم آورد ! عشق جادویم کرد ؛
زهر خود بر من ریخت ؛ از نوک قله،زمین افتادم ! تازه آمد یادم ؛
من عقابی بودم،بر فراز یک کوه ! آشیان خود را به نگاهی دادم ...