•
من بنده آن دمَم که بهم بگن یه بُرش دگر بگیرو من نتوانم ..
♡
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بگیرو
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
-اونقدر سرتو بالا بگیرو لبخند بزن،که هیچ کس نفهمه ط خیلی وقته مردی...!
Ziba
تنها غرور است که
انسانیت را به باد میدهد
ما از مشتی خاکیم وبه آن برمی گردیم
تا میتوانی دستی بگیرو
مهربان باش
نمیشه .
به هر دری که بزنی باز نمیشه .
یوقتایی هست که با خدات خلوت میکنی
حرف میزنی،درد و دل میکنی...
مشکلت حل که نمیشه هیچ،بدترم میشه... خسته میشی!
بلندتر میگی خدایااااا منم هستماااا ...
ولی بازم درا به روت بسته است.
میبری از همه چی
میریزی تو خودت
کم میاری و ایندفعه فریاد میزنی خداااااااااا چراااااااااا ...
صدات نمیرسه بهش!!!
یوقتایی باید دست کشید از صدا کردنش
ایندفعه نه با خدا که با "خودت "باید خلوت کنی
ببینی کجا؟ ، روی چند نفر یا رو چه ادمایی پا گذاشتی که دلشونو برداشتن دادن دست خدات
همون خدایی که الان داد میزنی میگی "منم "هستم ،چرا "منو" نمیبینی ...
یوقتایی حتی دیگه کاری از دست خدا هم برنمیاد!!
اره حق الناس که به گردنت باشه خدا هم نمیتونه برات کاری کنه
حالا تو هی بشین ی گوشه زانوهاتو بغل بگیرو گریه کن و بگو:
"الهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا"
"خدایا ببخش آن گناهانم را که دعایم را حبس کرده"
نه... اینجا دیگه کاری از دست خدا هم برنمیاد برات :) :
fesqeli@
تنها غرور است که
انسانیت را به باد میدهد
ما از مشتی خاکیم وبه آن برمی گردیم
تا میتوانی دستی بگیرو
مهربان باش
گـاهـی اگــر دعـایت مسـتجاب نشـد، بـرو و گــوشـه ای بنـشـیـن.
زانوهایت رابغل بگیرویک دل سیر گریه کن
شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی
.:: اللهُـمَّ اغـفِــر لِیَ الـذُنوبَ الّـتـی تَحـبِـسُ الـدُّعــا ::
خدایا!ببخش آن گناهانم راکه دعایم را حبس کرده
گـاهـی اگــر دعـایت مسـتجاب نشـد، بـرو و گــوشـه ای بنـشـیـن.
زانوهایت رابغل بگیرویک دل سیر گریه کن
شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی
.:: اللهُـمَّ اغـفِــر لِیَ الـذُنوبَ الّـتـی تَحـبِـسُ الـدُّعــا ::
خدایا!ببخش آن گناهانم راکه دعایم را حبس کرده
"بچه ها لطف کنین این متن وبخونین وحتما اگه میشه نظرتونو بگین درموردش!!
البته اگه آقای مدیر تاییدش کنه"
در امتداد یک خیابان
ودر انزوای یک شب بی پایان
شاید به سوی پیچیدگی یک پوچی
جایی که نور تسلیم یک بی نهایت عمیق میشود
وگیاه چشم به طراوت ماه میدوزد
دلم دیوانه وار مشت میکوبد به دیوارهای عدم!!
فریاد میکشد نبودنت را!!
من پلک میزنم ردپایت را
ونفس نمیکشم هوای نبودنت را...
تو در من فروریخته بودی انگار...
تو از من مجنون زنجیری کوچ کرده بودی
ومرا نه به باد،نه به ماه و نه حتی به زمین
به خویشتنم سپرده بودی...
ومن نمیدانستم...قسم به آبی نگاهت،نمیدانستم
که اگر نباشی
که اگر احساس وجودت هرروز در من متبلور نشود
من هیچم...راه به جایی ندارم...دارم؟؟!!
تو بگو
تو که بذر وجودم را از ازل در بستر ابد به امانت گذاشتی
توکه از خاک به افلاکم رساندی
بگو...
به کجا قدم گذارم که سایه ی امنت در آن پهن نشده باشد؟؟!!
راه به کجا برم بی تو؟؟!!
جایی که خورشید خاکسترش را بر سر خلق میریزد؟؟یا آنجا که زمین سر بازمیزندگردش به دور خورشید را
وفقط روز میسازد وروز...روزهایی که هیچکدام به سال نمیرسندودر بلوغ محو میشوند!!
کجا روم بی تو؟؟!!
که اگر جایی باشد،که اگر جایی باشد
مرابه آنجا بی توچه کار؟؟!!
مرا بخوان
باز مرابه سوی خود بخوان...
که اگر نخوانی
تارهایی که بر در ودیوار وجودم بسته،مرا میبلعند وروحم جایی در نزدیکی خاکسپاری کنجشکهای زنده،
به خوابی ابدی فرو خواهد رفت!!
پس مرا بخوان
مرا دوباره به خود دعوت کن...
مرا از خودم بگیرو تا نهایتت ببر...
مامنی ندارم...قسم به مستی انگورها...راه ندارم
من از تو به تو بازخواهم گشت
فقط کافی ست مرا بخوانی
تا به مقصد آسمان این بار
بند کفشهایم را محکم تر ببندم...