کپشن های مربوط به بیاورمت

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بیاورمت

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

چگونه
بخاطر بیاورمت؛
که سهم من از تو
هر روز "نداشتنت" بود..!


. .

چگونه بخاطر بیاورمت؛
که سهمِ من از تو هر روز "نداشتن" بود..!

#لیلا_مقربی



. .

چگونه
بخاطر بیاورمت؛
که سهمِ من از #تُ
هر روز "نداشتن" بود..!




. .

‏ ✿ کپشن خاص ✿

وقتی گفت می‌خواهی زنده‌ا‌ت کنم، من سال‌ها بود که مرده بودم. سال‌ها بود که درد مردن و عذاب جان کندن را فراموش کرده بودم. از آخرین باری که مرده بودم سال‌ها می‌گذشت. اما من هنوز از یادآوری آن وحشت داشتم. گویی زخم‌های مرگ هنوز التیام نیافته بودند.
دوباره گفت:" می‌خواهی از مرگ بیرون بیاورمت؟"
من در تردید بین شیرینی زنده شدن و تلخی مرگی که باز انتظارم را می‌کشید بودم، که او با دست‌هایش که از جنس دوست داشتن بودند، مرا از اعماق مرگ به سطح زندگی آورد و من عاشق شدم...

#مصطفی_مستور | چند روایت معتبر

وقتی گفت می خواهی زنده ات کنم ،

من سال ها بود که مُرده بودم !

سال ها بود که درد مُردن و عذاب جان کندن را فراموش کرده بودم !

از آخرین باری که مُرده بودم ، سال ها می گذشت ...

امّا من هنوز از یادآوری آن وحشت داشتم

گوئی زخم های مرگ هنوز التیام نیافته بودند ...

دوباره گفت :

(می خواهی از مرگ بیرون بیاورمت ؟! )

من در تردید بینِ شیرینی زنده شدن

و تلخی مرگ ، که باز انتظارم را می کشید بودم ،

که او با دست هایش

که از جنس دوست داشتن بودند ،

مرا از اعماقِ مرگ به سطحِ زندگی آورد و ...

من عاشق شدم ...

وقتی گفت می خواهی زنده ات کنم ،

من سال ها بود که مُرده بودم !

سال ها بود که دردِ مُردن و عذابِ جان کندن را فراموش کرده بودم !

از آخرین باری که مُرده بودم ، سال ها می گذشت ...

امّا من هنوز از یادآوری آن وحشت داشتم

گوئی زخم های مرگ هنوز التیام نیافته بودند ...

دوباره گفت :

(می خواهی از مرگ بیرون بیاورمت ؟! )

من در تردیدِ بینِ شیرینی زنده شدن

و تلخی مرگ ، که باز انتظارم را می کشید بودم ،

که او با دست هایش

که از جنس دوست داشتن بودند ،

مرا از اعماقِ مرگ به سطحِ زندگی آورد و ...

من عاشق شدم ...