یکی از غمیگنترین و دلخون کنترین دو بیتیهایی که در وصف عشق یه طرفه میشه گفت رو وحشی بافقی چند قرن پیش سروده؛
اون جا که میگه:
غلط است هرکه گوید که به دل رهست دل را
دل من ز غصه خون شد، دل او خبر ندارد...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بیتی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
درود به خانوادهی ایرانی و اصول تربیتی بینقصش که لحظهای احساس ناکافی بودن رهامون نمیکنه و مدام نیاز داریم تا بقیه تاییدمون کنن.
جناب عطار در بیتی می فرماید که:
" در طبع روزگار وفا و کرم مجوی
کین هر دو مدتی است که در روزگار نیست... "
و در ادامه می فرماید:
" نومید شو ز هر که توانی و هرچه هست
کامیدهای باطل ما را شمار نیست!
عطار وار از همه عالم طمع ببر
کاندر زمانه بهتر ازین هیچ کار نیست... "
چقدر گل گفتی آقای #عطار :)
. .
کاملا جدی دلیل زنده بودنم اینه که برای یک نفر بعد از مرگ خودم نگرانم.
این نگرانی تنها دلیل زنده بودنمه وگرنه هیچ چیز این زندگی جذابیتی برای من نداره.فقط او را بیشتر از خودم دوست میدارم.
چه بی تکرار لیلایی چه بی اندازه مجنونم
غم عشق تو را عمری به این احساس مدیونم
سراپا عاشقت هستم سرزلف غمت دستم
تو پیغمبر شدی و من به آئین تو پیوستم
خط چشم تو تعلیق و لبت از نسخ بالاتر
نگاهت اوج نستعلیق ابروها معلی تر
دل شاعر گرفتار رباعی های ناب تو
دوبیتی، مثنوی حتی غزل در پیچ و تاب تو
هزاران کوه فرهاد و هزارن دشت مجنونت
از این زیبایی مطلق زمین بسیار ممنونت
تو مثل سرو ایرانی بسان شعر می مانی
تو تنها واژه ی بین من و احساس و بارانی
مرا بر آستان خود بخوان و مبتلا تر کن
خودت را در خیال من از این بی انتها تر کن
گوینده: مجتبی گرکانی نژاد
شاعر:جواد مزنگی
لیوانی چای ریخته بودم و منتظر بودم خنک شود. ناگهان نگاهم به مورچه ای افتاد که روی لبه ی لیوان دور میزد. نظرم را به خودش جلب کرد. دقایقی به آن خیره ماندم و نکته ی جالب اینجا بود که این مورچه ی زبان بسته ده ها بار دایره ی کوچک لبه ی لیوان را دور زد. هر از گاهی می ایستاد و دو طرفش را نگاه میکرد. یک طرفش چای جوشان و طرفی دیگر ارتفاع. از هردو میترسید به همین خاطر همان دایره را مدام دور میزد. او قابلیت های خود را نمیشناخت. نمیدانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همین خاطر در جا میزد. مسیری طولانی و بی پایان را طی میکرد ولی همانجایی بود که بود.
یاد بیتی از شعری افتادم که میگفت " سالها ره میرویم و در مسیر ، همچنان در منزل اول اسیر"
ما انسان ها نیز اگر قابلیت های خود را میشناختیم و آنرا باور میکردیم هیچگاه دور خود نمیچرخیدیم. هیچگاه درجا نمیزدیم
نفسم هستی و
بی تـو نفسم میڪَیرد
توهمانی ڪہ دلم
بی توشبی میمیرد
بادوبیتی ،غزلی ،
حال مـرا بهتر ڪن
باتوشعر ازلب شاعر
چوشڪر میریزد،
.
میدونم مشکلات زیاده
ولی باور کنید یه زنِ افسرده هیچ جذابیتی نداره
هرچه میخواهم بگویم بیتی از چشمان تو
ناتوانی بیشتر در شعر من گل میکند
البته تقصیر از شعر و غزل هایم که نیست
شیخ هم با دیدنت سجاده را گم میکند
#خسرو_امینیراد
وه! چه مضمونها که با این چشمها آوردهای
شاهبیتی از غزلهای خدا آوردهای
داستانم را به مجنون گفتم و با خنده گفت:
این همه دیوانگی را از کجا آوردهای؟
#سجاد_سامانی