عجب مادر بزرگم راست می گفت،
شفا در دود اسپند حسین است...
چه بوی خوبی میده روضه های آقا،اصلا انگار بوی چایی های روضه ها با بقیه چایی ها فرق می کنه،
بخصوص اینکه هیات پر شده باشه و بخوای دم در بشینی و هوا هم سرد،دستتو بچسبونی به لیوان چایی روضه،یه بلندگویی هم که قطع ووصل میشه دم در گذاشته باشن تا صدای مداح بیاد،چه صفایی میده تنهای تنها یه گوشه هیات بشینی و منتظر روضه باشی،کار به کار دنیا نداشته باشی و
فقط تو هر چیزی حسین(ع)رو ببینی،
چقدر زیباست بیرق مشکی و شعر محتشم و باز این چه شورش است...؟
و باز هم این چه شورش است؟اصلا این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شعمی است که جانها همه پروانه اوست؟
❀با روضه حسین(ع)نفسی تازه می کنیم وقتی هوای شهر نفس گیر میشود❀
چی قشنگ تر از محرم تو؟دست هایی که بالا میره و وقت فرود سرهابه استقبالش میان،سینه های کبود و زخمی،چشم های قرمز و صداهای گرفته و باز هم عشق و باز هم بوی تو...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بیرق
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
یا عباس...
طاقت مشک تمام است، علی وار بیا...
آب اگر ریخت فدای سرت ای یار بیا...
همه ی دلخوشی اهل حرم بیرق توست...
تا حرم راه کمی مانده ،علمدار بیا...... ای علمدار بیا
بیرق یاحسین روی دوشم حلقه ی نوکریه توی گوشم
آره درسته مشکی رنگ عشق ولی وقتی برای تو میپوشم...
می نویســـمـ ...
بـــــرای شــُـــما و چادرخاکی تــــــان ؛ بانــو
برای شـــُـــمایی که زیر بیرقتــــــان گام بر می دارمـ و نفــــــس می کشمـ
می نویســـمـ ...
بـــرای کســــی که سیاهــــــــی چادرم را از او ، وامـ گرفـــته امـ
بـــرای کســــی که به مـــــن ؛ درس عفافـــــــــ آموخته استـــــــــ ...
بـــرای کســی که درد جانــکاه تازیـانه و میــخ در ، را تحمــــل کــرد اما چــــــادر سـیاهــــــش از ســرش نیــــــفتاد
برای کسی که حتی بعــــــد از وفاتش همـ به فکـــــــــر حجـــابش بود ...
مـــــــــــادر
این شبــــــــ های بی شــــُــــما ، سختــــــ می گــــذرد ؛ خیلی سختـــــــ
از شـــــُــــما می خواهــمـ
بـه مــــن
و به هــــمه ی دختـــــــــران ســــرزمینـــــم
عفافـــــــــــ هدیـه کنیـــد
که زیبـــــاترین نشــــــان و یادگــــــاریتان استـــــــــ
جانبازان شیمیایی ما، گمنام ترین و سربلند ترین قهرمانان جبهه های دفاع مقدس هستند.
آنها هر روز، زندگی در میان شعله های آتش را تجربه می کنند.
داستان نشستن شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم(ع) در دل آتش حکایت همین جانبازان ماست
که از نسل معنوی همان پیامبر آتش نشینند.
جانبازان دلاور ما در هر جبهه ای از جبهه های مقدس ردپایی از خود گذاشته اند
که آثار آنها را در تمامی جبهه های غرب و جنوب می توان دید.
آنها گاه در لابلای کوه های سر به فلک کشیده کردستان به جست وجو و دفاع مشغول می شدند
و گاه در میان امواج خروشان کارون و اروند، در پی دیار دلدار، تن به طوفان دریا سپرده اند،
که حکایت شان یک تاریخ حادثه را در برابر ما آشکار می کند.
اگر چه بسیاری از مجاهدان این دیار، پاداش شجاعتشان را از خدای سبحان گرفته اند
و به مقام عظمای شهادت نایل آمدند، اما اگر به دقت به جاده زندگی نگاه کنیم،
سوارانی را می بینیم که همچنان چالاک و چابک به سمت نور در حرکتند
و بیرق فتح و پیروزی و نوید ظهور مولایمان را در دست پرقوتشان به اهتراز در آورده اند.