نه از رومم،نه از زنگم
همان بیرنگ بیرنگم..
بیا بگشای
در بگشای
دلتنگم...
-مهدی اخوان ثالث-
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بیرنگ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ببخشید جهنـــــم دربست؟ …
نگاه هایمان ” هــــرزه ”
آغوش هایمان ” هـــوس ”
قول هایمان ”بی اعتبار ”
حرفــــــ هایمان ” ناخالص ”
عشــــق هایمان ”پوشالی”
محبتـــــــ هایمان ” قلابی”
خوبی هایمان ” تظاهـــــر ”
دیدارهایمان ”تفاخـــــــر”
صورتها “پررنگــــــــ “
سیرتها “بیرنگــــــــ”
شعار بدون ”عمـل”
قضاوتـــ بدون ”عدل”
در کدام نقطه از انسانیتــــ ایستاده ایم!!!
وقتی تو گریه می كنی
چرخش زمین هیچ است
تمام ایدئولوژی های حاكم پوچ است
وقتی تو گریه می كنی
تمام طعم های جهان تلخ است
تمام حادثه ها بیرنگ
تمام رابطه ها در جنگ است
وقتی تو گریه می كنی
بهار یا زمستان فقط یك اسم است
چه فرق می كند تاریخ
وقتی گذر زمان درد است
وقتی تو گریه می كنی
دلت پر از درد است
ارغوانم
با من بگو از درد
این مرد
دلش بی تو سرد است
حتی گریه هایت هم؛
بهانه حیاتم
هر روز شاید،
ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،
و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.
اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛
عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.
اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند،
همیشه می توانستند تنها نباشند.
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان،
جستجو نمی کردیم.
اگر دیوار نبود، نزدیک تر بودیم؛
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم،
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان،
حبس نمی کردیم.
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم.
هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛
ولی گنج ها شاید،
بدون رنج بودند.
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند.
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛
تا دیگران از سر جوانمردی،
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند.
اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،
اگر همه ثروت داشتند.
اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند،
و زندگی، بی ارزشترین کالا بود.
ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید.
اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ...
اگر عشق نبود؛
اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند.
اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،
من بی گمان،
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا.
آنگاه نمیدانم ،
به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟
ازتوکه حرف میزنم همه فعل هایم ماضی اند .ماضی خیلی خیلی بعید...کمی نزدیکتربنشین دلم برای یک حال ساده تنگ شده است بیا وکمی بنشین...درحوالی این یادهای بیرنگ
می کَنم الفبا را ، روی لوحه ی سنگی
واو مثل ویرانی ، دال مثل دلتنگی
بعد از این اگر باشم در نبود خواهم بود
مثل تاب بیتابی مثل رنگ بیرنگی ..
اگر دروغ رنگ داشت؛هر روز شاید،ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.