یه تیکه از کتاب دانوب خاکستری اثر غاده السمان هست که به طرز عجیبی درسته؛ میگه:
«و اینک، در یادآوری دردناکی که به عمل جراحیِ بدون بیهوشی و خودخواستهای میماند، ماجراها را دوباره میبینم.
چه کسی باور میکند که عمر خاطره بیشتر از عمر زخم است؟»
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بیشَتر
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
کم دوست داشتن را بلد نیستم.
من اگر کسی را دوست داشته باشم، تا حد آخر، تا آخرین جای ممکن، تا بیشترین مقدار دوستش خواهم داشت درست مثلِ شما. «من شما را تا آخرین حد ممکن دوست دارم.»
. .
حالا کسی رو ترک کردی درحالیکه هنوز دوستش داشتی؟
میدونی چی میخوام بگم؟
میخوام بگم گاهی اوقات رها میکنی و میری، نه اینکه دیگه دوستش نداری؛ فقط چون نمیخوای بیشتر از چشمت بیفته.
#رویا
پارسال این موقع امیدوارتر بودم. خیلی بیشتر واقعاً
تو نمیتونی از آدما انتظار داشته باشی بیشتر از اونقدری که تو به خودت احترام میذاری به تو احترام بذارن.
گفت: میدونم خواستن یک چیز و نرسیدن بهش چه حسی داره؛
گفتم؛ د نه د، نمیدونی! تا وقتی حداقل سی سالت نشه دقیقا نمیدونی خواستن یک چیز و نرسیدن بهش چه حسی داره! چونکه بعد با گذشت هر سال کار وخیمتر از اون چیزی که تصور میکنی میشه و سال به سال نیازها بیشتر میشه و امکان رسیدن بهشون کمتر..
گفت: پس چکار کنم؟
گفتم: علی الحساب امروزترو زندگی کن..
.محمد هادی فرج اللهی
تاثیر بعضیا توی زندگی آدم بیشتر از یه اسمه، بیشتر از مدت حضورشونه.
انقدر زیاد که یه روز به خودت میای و میبینی همهی فکر و ذکرت شده یه نفر
شاید اون یه نفر،
هیچوقت نفهمه که باعث چه تناقضی توی زندگیت شده،
اما تو میدونی که اون، تنها دلیل تنهاییت بوده و تو،
توی همهی تنهاییات به اون پناه بردی.
آرزو دادی... خاطره گرفتی
آدما، با آرزوهاشون به دنیا میان،
با خاطرههاشون میمیرن.
کاش،
آخرین خاطرهای که قبل از مرگ به یاد
میارم، تو باشی....
مگر میشود شب باشد و
#تُ در خاطرم نباشی!؟
میبینمت،
بیشتر از تمام خاطراتت...!
باید #تُ را شمُرد!
تا که خوابم ببرد..
. .
یه شکلی از سکوت هست که از دل رابطههای اجباری مییاد، از دلِ لحظههای پر از خشمی که نمیتونی به هزار دلیل حرف بزنی و ناچاری به سکوت! این سکوتها برخلاف سکوتی که تاریکی اتاق را پُر میکنه و آرامش میبخشه، دردآور و آسیبزنندهتره. هر چی بیشتر سکوت کنی، تلخی اون لحظه غلیظتر میشه. مجبور شدی سکوت کنی چون حرف زدن بیفایده ست، چون هر چی بگی برعلیه خودت استفاده میشه. اما سکوت انتخاب بهتری نیست ، تبدیل میشه به کرمهای ریزی که آهسته جونت رو میجوند و فاصله تو رو با اون آدمی که حالا دیگه نیست بیشتر میکنه. این سکوت، غشایی میشه بین تو و اون چیزی که بقیه از تو میدونن. وقتی که رابطه ای تموم میشه، بخشی از وجودمون توو حافظه اون آدم و در خاطرات ریز و درشتی که ازمون داره ، به زندگی خودش ادامه میده؛ اما اون بخش از وجودمون که در انحصار سکوت هست، در هیچ حافظهای ثبت نمیشه. هیچ خاطرهای دربارهی سکوتهای تلخمون جز در حافظه خودمون نیست. این نوع از سکوت تنها چیزیه که فقط متعلق به خودمونه و غم های دائم و عمیق ما ، همراهِ ما از روزی به روز دیگه منتقل میشه... .
امروز برای آدمی که منشأ زخم عمیق شانزده سالگیام بود، غمگین شدم. از رکودش و از وجودش که سرچشمه هیچ حس خوبی نیست. شاید اگر زمان بیشتری بگذرد، بتوانم از آن آدم برای اینکه مسبب عبورم از لحظههای سخت استیصال بود، حتی تشکر کنم .
#نعیمه_بخشی