وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند
یوسف لبخندی زد
یهودا پرسید: چرا خندیدی؟
یوسف گفت: روزی فکر میکردم چه کسی می تواند با من دشمنی کند
با این که برادران نیرومندی دارم؟
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد
تا بدانم که غیر از خدا تکیه گاهی نیست
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بیفکنند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند
یوسف لبخندی زد. یهودا پرسید: چرا خندیدی ؟ این جا که جای خنده نیست !
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند
به من اظهار دشمنی کند با این که برادران نیرومندی دارم ؟!
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که
غیر از خــــدا تکیه گاهی نیست !
برادران یوسـف وقتـی میخواسـتند یوسف را به چـاه بیفکنند، یوسف لبـخندی زد.
یهودا (یکی از برادران) پرسید: چـرا خندیدی؟ اینجا که جای خـنده نیـست! یوسـف
گفت: روزی در فکر بودم چگونه کسـی میتواند به من اظهار دشـمنی کند با اینکه
برادران نیرومندی دارم! اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد، تا بدانم که
نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد...