کپشن های مربوط به بیله

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بیله

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

تو از قبیله خوبان سست پیمانی
من از جماعت عشاق سخت پیوندم

- فروغی بسطامی |

. .

زمانی که «محمود درویش» شاعر و نویسنده‌ (فلسطینی) عاشق «ریتا» (اسرائیلی) شد برای او نوشت:
«من بر خلاف قبیله و وطن و باورهامون، عاشقت شدم ولی می‌ترسم تو مرا ناامید کنی.»
اما بعدها فهمید «ریتا» جاسوس اسرائیل بود؛
برایش نوشت:
«حس می‌کنم وطنم دوباره اشغال شده، شاید برای تو چیز بی‌اهمیتی باشد، ولی آن قلب من بود.»

آدم بت‌پرست یا آدم قبیله‌ای هم چیز خطرناکی است ، چون دائم خیال می‌کند دیگران می‌خواهند به بت او یا رئیس قبیله‌ی او اهانت کنند .
- نجف دریابندری

شب های بدون تو
شبیه دعواهای قبیله ای اند
تلخ
و کشدار!


. .

پسری که نتونه با چرت و پرت بخندونتت پسر نیس دسته‌ی بیله

حق
با سکوت بود..
هرگاه که گفتم دوستت دارم
درد با قبیله ‌اش
عاشقانه هایم را کشت …

#بهرام_حمیدیان

ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت:
نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود .

صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.

ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.

اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.

برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...
چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!

شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.
پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟

گفت:
خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.

گفت:
حالا مگه چی شده؟

گفتم:
چیزی نیست ؟؟؟ !!!
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.

پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:
دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟

تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد،
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.

مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.

چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:

"من آدم زمختی هستم"

زمختی یعنی:
ندانستن قدر لحظه ها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟

آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛
فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...
میوه داشتیم یا نه...
همه چیز کافی بود:
من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک .
پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه.

من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
زمخت نباشیم!

در قبیلۀ بدوی آفریقایی؛

اگر کسی کار اشتباهی انجام بده، می برنش وسط میدون دِهشون..!!

و باقی افراد قبیله دورش جمع می شن ..!

و برای دو روز هر کار خوبی که کرده بیادش میارن..افراد این قبیله معتقدند :

هــمه خوبن ! وهر کسی میتونه اشتباه مرتکب بشه که نیاز به کمک شدید داره.

اونها متحد می شن که فرد خطاکار رو به طبیعت خوبش برگردونند!

پدر یعنی شرف یعنی عشیره!
پدر یعنی برند یک قبیله!!

کربلا زینب است این بانو عزتش را مگر نمی بینی هی نگو دشت از چه می لرزد هیبتش را مگر نمی بینی داغدار قبیله امده است اشک و خون دارد او به دیده هنوز کربلا زود سر به زیر انداز سایه اش را کسی ندیده هنوز...

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

قبیله, خوبان, پیمانی, جماعت, عشاق, پیوندم, فروغی, بسطامی, زمانی, محمود, درویش, شاعر, نویسنده, فلسطینی, عاشق, ریتا, اسرائیلی, برای, نوشت, خلاف, باورهامون, عاشقت, میترسم, ناامید, بعدها, فهمید, جاسوس, بود؛, برایش, میکنم, وطنم, دوباره, اشغال, شاید, بیاهمیتی, باشد, بتپرست, قبیلهای, خطرناکی, دائم, خیال, میکند, دیگران, میخواهند, رئیس, قبیلهی, اهانت, کنند, دریابندری, بدون, شبیه, دعواهای, کشدار, پسری, نتونه, بخندونتت, دستهی, سکوت, هرگاه, گفتم, دوستت, دارم, عاشقانه, هایم, پیاز, رنده, کردم, سینک, چارم, جاری, یخچال, شکستم, گوشت, روغن, ریختم, ماهیتابه, اولین, کتلت, دستم, خوابوندم, خودش, خفیفی, زدند, پدرم, بازم, تازه, آورده, شوهرم, نونوایی, نداشتیم, بابام, خیلی, مهمه, بازنشسته, کاری, ندارم, خودمون, گرفتم, میگیرم, همون, بالا, اومد, دوید, آدمهاست, بیشتر, دوستش, دارند, البته, زیاد, شامل, مادرم, صدای, اصرار, تعارف, دعوت, لحظه, خشکم, خانواده, نچسبی, هستیم, همدیگه, بوسیم, کنیم, قربون, صدقه, نمیریم, سرزده, جایی, اینجوری, نبودن, ومیامدند, روزی, هفده, تلفنی, زدند؛, رفتند, بودند, همین, مغایر, اصول, تربیتی, وارد, شدند, اصلا, خوشحال, نشدم, خونه, مرتب, خسته, بودم, برگشته, میوه, چیزهایی, الان, وقتی, فکرش, خنده, میاد, لعنتی, رسید, آشپزخونه, مهمان, بریزد, درهم, رفته, پرسیدم, کردی, دیدم, داریم, بخوریم, فردا, درست, حالا, چیزی, نیست, گوجه, فرنگی, عصبانیت, بیرون, آوردم, دختر, ببخشید, مزاحمت, شدیم, میخوای, نونها, برات, ببرم, یادم, افتاد, بهشون, سلام, نکرده, تمام, جوجه, کوچولو, آماده, بهانه, گیاه, خواری, قاشق, سالاد, کنار, بشقابش, بازی, خورده, نخورده, خداحافظی, کردند, داستان, فراموش, پانزده, گذشت, هردو, ازسرم, نکنه, صحبت, شنیده, تصورش, مهره, پشتم, دردی, دشنه, نشیند, راستی, سنگک, تشکر, نکردم, آخرین, قطره, محزونی, واقعا, چهار, حقیقت, صورتم, زمختی, هستم, یعنی, ندانستن, نفهمیدن, توجه, جزییات, احمقانه, ندیدن, ترین, آشپزخانه, خالی, چنگال, بکشم, چقدر, براشون؛, آمدند, تمیز, کافی, روسری, روزها, بخوام, تونم, نخواهد, دستهاش, منتی, مهربونی, دارد, دستش, دادی, اهمیتشو, نباشیم, قبیلۀ, بدوی, آفریقایی؛, اشتباهی, انجام, برنش, میدون, دِهشون, باقی, افراد, دورش, خوبی, بیادش, میارن, معتقدند, خوبن, میتونه, مرتکب, نیاز, شدید, داره, اونها, متحد, خطاکار, طبیعت, خوبش, برگردونند, عشیره, برند, کربلا, زینب, بانو, عزتش, بینی, لرزد, هیبتش, داغدار, امده, دیده, هنوز, انداز, سایه, ندیده,