یڪ روز حوالی همین صبح
دوباره مۍبینمت
دوباره دل مۍبندم
دوباره جان مۍڪَیرم و
دوباره عاشقت مۍشوم

یڪ روز حوالی همین صبح
بہ چشم‌هایت مۍآیم
و مثل هـر بار
دلت را از آن خودم مۍڪنم
یڪ روز حوالی همین صبح
مثل هــر روز ...



#مطرب
#ابراهیم_حسینی

•
تو متعلق به منی حتی اگر دیگر نبینمت🫀

- فرانس کافکا

♡

میدونی چی درد داره؟ اینکه دیگه نمیتونم بهش بگم «باید ببینمت برات تعریف کنم».

انگار قرار بوده عصر ببینمت خوابم برده، بیدار شدم دیدم شب شده، توام زنگ نزدی...

نزدیک میشم نه خیلی نزدیک، دستت رو میگیرم نه خیلی محکم، میبینمت اما خیره نمیشم، بهت گوش
میدم خیلی عمیق، حرف میزنم اما کوتاه، ترسی در
من هست، ترسی که هرزمان نزدیک میشم من رو به عقب پرت میکنه، همیشه کمرنگ میمونم، گوشه میمونم اما حواسم هست! من از نزدیک شدن های دور میترسم.

‏تا حالا شده کسی به اندازه‌ی "میشه بیام ۵ دقیقه‌ ببینمت برم" دوستتون داشته باشه؟

‏یه حس مزخرفی دارم.
انگار قرار بوده عصر ببینمت ولی خوابم برده.
بیدار شدم دیدم شب شده،
توعم زنگ نزدی.

من بوی چوب رو خیلی دوست دارم ..
شبیه بوی آرزوعه..
اگر ببینمت بهت می‌گم
بوی چوب میدی🪵

‏تا حالا کسی اندازه "میشه بیام ۵ دقیقه ای ببینمت برم" دوستون داشته؟

یکاری می‌کنی وقتی می‌بینمت نفس کشیدن رو فراموش می‌کنم.