عشق ...
برایم خوابی دیده است...
پر از بیشه های سرسبز خیال...
من...
لابلای تمشک های وحشی...
سرخ سرخ رسیده ام...
و چشم به راه...
آمدن تو...
تاصبح...
بیدار مانده ام...
#سوسن_درفش
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی تاصبح
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
شب ها اتاقم ماه ندارد
چشم هات را قرض می دهی
تاصبح....؟
چه شب بخیر ها که گفتی اما تاصبح بیداربودی.....!!!!!!!!
پ.ن پرحرف بود این چنتاکلمه! اهل دلا میدونن ک چی گفتم!
♡سلامتی مرد زندگیم♡ آقامونو میگم⭕
وقتی من صداش میکنم نمیگه ها یا بله،
داد میزنه میگه بگو خانووومم جووونم عشقم....
وقتی باهاش قهر میکنم اون قهر نمیکنه،
میاد لپمو میکشه میگه حق بامنه ها نیم وجبی اما آشتی نفسمممم عمررررمممم...
وقتی میگم نسبت بهم بی محلی،
نمیگه آره تو اینجوری فکر میکنی!!!!
وقتو بی وقت بهم مسیج میزنه میگه ببین من به فکرتم
عروسک قشنگه خودم...
وقتی میبینه ناراحتم بیخیال از ناراحتیم نمی گذره،
میاد اونقدر قلقلکم میده تا بخندم،میگه نبینم خانوم من
غمگین باشه...
وقتی بهش میگم دلم خیلی گرفته نمیگه پاشو برو بیرون یه دور بزن،ميگه زود پاشو بپوش ببرمت جایی که دل پرنسسم
وا شه ..مگه من مردممم..
وقتى ميگم نه عزيزم،حوصله ندارم،
نميگه باشه هرجورميدونى.ميشينه تاصبح قربون صدقم ميره و از نقشه هامون ميگه...جورى که
بی حوصلگیم یادم بره.
.
.
.
.
یه صلوات ختم کنید تا بقیه خوابم رو براتون بگم.
دیشب یه پشه اومد بالاسرم ...
.
.
.
خندید و گفت : بالاخره که چی ؟!
تو که تاصبح نمی تونی سرتو زیر پتو نگه داری ؟!
دیشب گوشیمو روی حالت پرواز تنظیم کردم بیچاره تاصبح گریه کرد گفت منو از این حالت در بیار من می ترسم
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور
کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای
لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم
دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو
سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی
بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت
میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه
برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم
رو پاک نکنم و توش بنویسم …
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد …
دیشب با خدا دعوایم شد
با هم قهر کردیم
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد
رفتم گوشه ای نشستم
چند قطره اشک ریختم
و خوابم برد....
صبح که بیدار شدم
مادرم گفت:
نمیدانی از دیشب تاصبح
چه بارانی می آمد.....