يجوري ميگيد تو سمپاد به من ياد دادن شجاع باشم ريسك كنم به چيزاي مهم فك كنم
انگار تو مدرسه ي ما ميگفتن مثه سگ بترسيد ريسكم نكنيد كه بفنا ميريد
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ترسيد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
انسان نبايد از خدا بترسد، او بايد آنقدر عاشق خدا باشد كه از هر عملي كه مورد پسند او نيست، دست بكشد. از گناه بترسيد. از نفرت از ديگران بترسيد. بترسيد از اينكه لطف خداوند را از دست بدهيد.
خداوند چنان مهربانست كه اگر شما تنها يك گام به سوي او پيش برويد، او ده گام به سوي شما ميآيد.
در بزنيد، درهاي لطف خدا به روي شما گشوده خواهدشد. در را باز كنيد، پرتوهاي خورشيد كه بيرون منتظر بودند به آرامي داخل خواهند شد و آنجا را از نور سرشار خواهند كرد.
تنها خداوند ناجي بيچارگان و درماندگان است. هيچگاه و در هيچ حالتي در ايمان خود به خدا متزلزل نباشيد. وظايفتان را با ايمان و قاطعيت انجام دهيد و به پيش برويد.
ما...
با صداى آرام تر خنديديم.
موهايمان كمتر رنگ باد را ديد.
مخفى مان كردند.
و به ما ياد دادند مخفى كنيم،
مخفيانه زيبا شديم،
مخفيانه شكست خورديم.
مخفيانه التيام يافتيم.
ما ترسيديم همه عمرمان را،
اما روزى مى رسد...
كه برقصيم، برقصيم، برقصيم
و بر شانه هاى هم بوسه بزنيم.
اينجاست پشتِ زيبايى مان...
تمام زخم هايى كه هرگز نميبيندشان.
پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد مى رفت.
در يک روز بارانى، پير صبح براى نماز از خانه بيرون آمد، چند قدمى كه رفت در چاله ای افتاد، خيس و گلى شد. به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
جوان گفت نه، اى پير، من شيطان هستم.
براى بار اول كه بازگشتى خدابه فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم.
براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم.
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم.
براى همين آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى!
مادرم ميگفت:
به ديوار تكيه كن،
ولى به مردها ، نه ...!
كه ديوار اگر پشتت را خالى كرد،
سنگ است و گچ، نهايت سرت ميشكند..!
ولى اگر مردى رهايت كرد،
دلت ميشكند،
روح و تمام زندگيت ميشكند،
و زنى كه بشكند،
سنگ ميشود،
سرد و سخت،
كه نه ميخندد، و نه ميگريد..!
و اين يعنى فاجعه...!
فاجعه زنيست كه از دلداده گى ترسيده..!
يازده نكته...
نكته۱- اگر به قدر ترسيدن از يك عقرب، از عِقاب خدا بترسيم، عالَم اصلاح مي شود.
نكته۲- تو براي خدا باش، خدا و همه ملائكه اش براي تو خواهند بود. مَن كانَ لله، كان الله لَه
نكته۳- سعي كنيد صفات خدايي در شما زنده شود؛ خداوند كريم است، شما هم كريم باشيد. رحيم است، رحيم باشيد. ستاّر است، ستار باشيد...
نكته۴- دل جاي خداست، صاحب اين خانه خداست. آن را اجاره ندهيد.
نكته۵- كار را فقط براي رضاي خدا انجام دهيد، نه براي ثواب يا ترس از جهنّم.
نكته۶- اگر انسان علاقه اي به غير خدا نداشته باشد، نفس و شيطان زورشان به او نمي رسد.
نكته۷- اگر كسي براي خدا كار كند، چشم دلش باز مي شود.
نكته۸ - اگر مواظب دلتان باشيد و غير خدا را در آن راه ندهيد، آنچه را ديگران نمي بينند شما مي بينيد. و آنچه ديگران نمي شنوند، شما مي شنويد.
نكته۹- هركاري مي كنيد نگوييد: "من كردم"، بگوييد:لطف خداست همه را از خدا بدانيد
نكته۱۰- نفس امّاره را مهار كنيد و با آن مخالفت كنيد.
نكته۱۱- به سادات احترام بگذاريد...
یه آب ميوه خريدم ،روش نوشته بود 100% طبيعي !!
حالا تركيباتش :
عصاره آنان
آب
شكر
اسيد سيتريك
پتاسيم يُديد
واناديم پنتاكسيد
ري نيتروگليسيرين
آمونيم دي كرومات
فسفر هگزا اكسيد
هيچي ديگه تا اينارو ديدم ترسيدم منفجر بشه سريع انداختمش دور
دختر جوانی در حال عبور از كنار قبرستانی,متوجه شد كه آدم مشكوكی دنبالش می كند .
دخترك كه كمی ترسيده بود , وارد قبرستان شد و روی قبری نشست و
با خستگی گفت :"آخيش! بالاخره رسيدم خونه!"
مرد پا گذاشت به فرار...
این واقعا یه ترفند عالیه...خخخخخ
اگر سهراب سپهري در زمان ما دانشجو بود !
اهل دانشگاهم
رشته ام علافيست
جيبهايم خاليست
پدري دارم
حسرتش يک شب خواب!
دوستاني همه از دم ناباب
و خدايي که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب ميفهمم سهم آينده من بيکاريست
من نميدانم که چرا ميگويند
مرد تاجر خوب است و مهندس بيکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نيست
چشم ها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد
بايد از مردم دانا ترسيد!
بايد از قيمت دانش ناليد!
وبه آنها فهماند
که من اينجا فهم را فهميدم
من به گور پدر علم و هنر خنديدم
گفتي دوستت دارم و رفتي
من حيرت کردم
از دور سايه هايي غريب مي آمد از جنس دلتنگي
و اندوه و غربت و تنهايي و شايد عشق ...
با خود گفتم هرگز دوستت نخواهم داشت
گفتم عشق را نمي خواهم
ترسيدم و گريختم
رفتم تا پايان هرچه که بود و گم شدم
و اين ها
پيش از قصه ي لبخند تو بود ..