✿ کپشن خاص ✿
قرار ابرهای بیوطن بیهودهپیماییست
در آغوشم بگیر ای آسمان ! روح تو دریاییست
دمی سرسبزی ما را به پای سرخوشی مگذار
درختی مثل من هرسال ناچار از شکوفاییست
تو هم بیچارهای ! بیچاره چون شیری که میداند
فقط وقت عبور از حلقهی آتش تماشاییست
چراغ حسن میافروزی و در شهر میگردی
ولی این دلربایی نیست، این تشییع زیباییست
به مردم چون پناه آوردم از تنهاییام دیدم
که از «تنها شدن» جانکاه تر «احساس تنهایی»ست
#فاضل_نظری
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی تشییع
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
کوهنوردان کوه های آلپ با رسیدن به نیمه ی راه ، در استراحتگاهی در آنجا استراحت می کنند.
آنان اگر صبح زود کوه نوردی را شروع کنند ، موقع ناهار به همان استراحتگاه می رسند.
صاحب آن استراحتگاه طی سالیان متوجه شده که اتفاق جالبی رخ می دهد :
وقتی کوه نوردان وارد استراحتگاه می شوند و گرمای آتش را حس می کنند و بوی غذا به مشامشان می رسد ، برخی از آنان وسوسه می شوند و به همراهان خود می گویند: " می دانی فکر کنم بهتر است همین جا منتظر بمانم و شما به قله بروید و برگردید. وقتی برگشتید با هم پایین می رویم."
وقتی کنار آتش می نشینند و آواز می خوانند ، جرقه ای از خشنودی آنان را فرا می گیرد.
در همین هنگام بقیه ی گروه لباس هایشان را می پوشند و مسیر خود را به سوی قله ادامه می دهند.
در ساعت بعد فضای شادی بخشی کنار آتش وجوددارد و اوقات خوبی را در مامن آرام خانه کوچک سپری می کنند. اما حدودا سه ساعت بعد ، آرام می شوند و به سمت پنجره می روند و به بالای کوه می نگرند و در سکوت به دوستانشان که در حال بالا رفتن از قله هستند ، نگاه می کنند.
جوّ موجود در استراحتگاه از شادی و لذت به سکوت مرگبار و غم انگیز مراسم تشییع جنازه تبدیل می شود.
متوجه می شوند که دوستانشان بهای رسیدن به قله را پرداخته اند.
چه اتفاقی افتاد؟
راحتی موقت پناهگاه باعث از دست دادن باور آنها به هدفشان شد.
این ، برای هر یک از ما نیز ممکن است اتفاق بیفتد.
آیا در زندگی ما پناهگاه هایی وجود دارد که مانع رسیدن به قله و از دست دادن هدفمان شود؟
زندگی از دو قسمت تشکیل شده است: قله ها و پناهگاه ها.
در پناهگاه امنیت و آسایش وجود دارد ، خطری جان شما را تهدید نمی کند ، اما برای تجربه ناب زندگی و صعود کردن و قرار گرفتن در اوج ، باید با چالش قله رو به رو شد و بر آن غلبه کرد.
یکی از مشاور های کاخ سفید میگه مردم رو به زور آوردن تو خیابون برای تشییع (!!!)
ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺖ ﻗﻬﺮ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ: "ﺗﺎ ﮐﻰ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺖ ﺑﺎﺷﻢ؟ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﻧﻰ ﺑﻔﻬﻤﻰ ﻣﻦ ﭼﻰ ﻣﻰ ﮐﺸﻢ..؟ "
ﮔﻔﺖ:"ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ، ﻧﻤﯿﺮﻡ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﺒﺎﺵ... "
ﭘﯿﮑﺮﺵ ﮐﻪ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺷﺪ، ﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻣﺮﺍ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﮔﺬﺍﺷﺖ...
ﺭﺍﻭﻯ: ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺎﺩﻯ ﻣﺨﺘﺎﺭﻯ ﺩﻟﯿﺮ
#دفاع مقدس
ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺖ ﻗﻬﺮ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ: "ﺗﺎ ﮐﻰ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺖ ﺑﺎﺷﻢ؟ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﻧﻰ ﺑﻔﻬﻤﻰ ﻣﻦ ﭼﻰ ﻣﻰ ﮐﺸﻢ..؟ "
ﮔﻔﺖ:"ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ، ﻧﻤﯿﺮﻡ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﺒﺎﺵ... "
ﭘﯿﮑﺮﺵ ﮐﻪ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺷﺪ، ﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻣﺮﺍ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﮔﺬﺍﺷﺖ...
ﺭﺍﻭﻯ: ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺎﺩﻯ ﻣﺨﺘﺎﺭﻯ ﺩﻟﯿﺮ
شاخه ای بی طاقتم در ازدحام لانه ها
کوچه ای غمگین که عمری خفته بین خانه ها
عنکبوتی پیر روی استخوان سینه ام
تار می بافد که شاید باز هم پروانه ها...
نیمه شب دیوانه ام می خواستی، یادت نبود
روزگارت بر حذر می دارد از دیوانه ها
عاشقی در شهر ممکن نیست، باید کوچ کرد
عشق را باید برافرازیم بر ویرانه ها
دوست دارم بعدِ مرگم باد تشییع ام کند
تا نباشم بیش از این باری به روی شانه ها!
از تشییع جنازه می ایم
دلم را با تمام ارزوهایم زنده به گور کردم
دختر دانشجو از استاد پرسید:
توی کتاب نوشته بود :کلیهٔ انسانها توانایی عشق ورزیدن به هم را دارند.
استاد: خوب آره، درسته
دختر میگه: پس چرا کلیه های من این توانایی رو ندارن ؟؟
.
.
یااااارااااان چه غریبااااااانه رفتند از این خاااااااانه...
وعدهٔ ما فردا ۹ صبح مراسم تشییع پیکر استاد از جلوی درب دانشگاه ...
یک بابایی داشته از سر کار برمیگشته خونه، یهو میبینه یک جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میکنند، منتها یجور عجیب غریبی: اول صف یک سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن، بعد یک یارو مرده با سگش راه میره، بعد ازون هم یک صف 500 متری ملت دارن دنبالشون میرن. یارو کف میکنه، میره پیش جناب سگ دار، میگه: تسلیت عرض میکنم قربان، خیلی شرمندم...میشه بگید جریان چیه؟ یارو میگه: والله تابوت جلوییه خانممه، پشتیش هم مادر خانومم... هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره کرده! مرده ناراحت میشه، همینجور شروع میکنه پشت سر یارو راه رفتن، بعد از یک مدت برمیگرده میگه: ببخشید من خیلی براتون متاسفم، میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست، ولی ممکنه من یک شب سگ شما رو قرض بگیرم؟! مرده یک نگاهی بهش میکنه، اشاره میکنه به 500 متر جمعیتی پشت سر، میگه: برو ته صف!
ﻻﯾﮏ ﮐﺮﺩﻧﺎ ﻫﻢ ﻣﺚِ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ، ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﻣﺮﺍﺳﻤﺸﻮﻥ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺗﻮ ﻣﺮﺍﺳﻤﺖ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻦ :|