با فقدان گوشی برای شنیدن مواجهیم. با فقدان حوصله، فقدان آغوش، نوازش، تسکین...
همه پُریم از حرف و همه خستهایم از شنیدن، از همدردی، از فهمیدن.
همه لبریزیم و هیچکس برای هیچکس کاری نمیکند. ما غرقشدگان یک دریاییم و هرکسی در پی نجات خویش و اینکه کسی را به کسی نیست، در چنین شرایطی، اصلا عجیب نیست!
غمخواریم، اما برای خودمان. شانهایم اما برای دردهای خودمان و آنقدر برای تسکین اندوههای تلنبار شدهی وجودمان تحلیل میرویم که از ما چیزی برای دیگری نمیماند! به هم که میرسیم، تمام شدهایم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی تلنبار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از هیچی اندازه مشکلات جزیی تو رابطه نمیترسم
همونایی که تو ظاهر بی اهمیتن ولی روهم تلنبار میشن و یهو باهم سرباز میکنن
✿ کپشن خاص ✿
همه مان نیاز داشتیم به یک نفر؛
یکی که در مقابلش بایستیم، بغضمان را از دریچه ی چشمانمان بیرون بریزیم و صادقانه اعتراف کنیم که خوب نیستیم! که کم آورده ایم! مدتهاست که کم آورده ایم...
کسی نبود و ما اشکی نریختیم، نقاب لبخند زدیم و تظاهر کردیم که همه چیز خوب است...
ما خودمان و اشک هایمان را انکار کردیم، ما به احساساتِ خودمان پشتِ پا زدیم، روی زخم های روحمان راه رفتیم و پای احساسمان را فلج کردیم و این خوب نشدن ها... و این در خود فرو رفتن های پی در پی؛ تاوانِ همان تظاهرهایی است که به شادی کردیم و بغض های بی پناهی که بی رحمانه بلعیدیم...
ما فقط نیاز داشتیم گاهی حالمان بد باشد،
گاهی اشک بریزیم، گاهی قوی نباشیم و پشتِ امنیتِ نگاه کسی پناه بگیریم.
حالا ما پُریم از دردهای تلنبار شده؛ چون همه را داشتیم، اما کسی که باید را نداشتیم!
#نرگس_صرافیان
میمِ مالکیتِ آخرِ اسمم
خاک خورده
و هیچکس نبود
که محضِ دلخوشی
یک بار
بگوید
تا تمامِ این قندهایِ تلنبار شده در دلم
آب شود
می ترسم همین روزها
مرضِ قند بگیرم
شده تا حالا یهو بی دلیل بغض کنی و گریه کنی؟
وقتی مدتها وانمود میکنی که خوب و خوشحالی ولی انقدر تلنبار میشه تو دلت که یهو منفجر میشی
همیشه از آخرها می ترسم.....
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﯼ ﺁﺧﺮ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ! ﺍﺯ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺁﺧﺮ ؛ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻨﺪ ﺧﻂ ِ ﺁﺧﺮ ِ ﭼﺖ ؛ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﯼ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺩﯾﺪﺍﺭ ؛ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ِ ﺁﺧﺮ . . . ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯﯾﻦ ﮐﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺁﺧﺮ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ .. ﺍﺻﻼ ﮐﺎﺵ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﯼ ﺁﺧﺮ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ ... ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯽ ﺷﺪ .... ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ... ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﯼ ﺁﺧﺮ ِ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ِ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﻭ ﺣﺲ ﻫﺎ ﻭ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻠﻨﺒﺎﺭ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﻬﻮ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺷﻮند ﺭﻭﯼ ﺳﺮ ِ ﺁﺩﻡ ...
" ر؋ـتــטּ " !
ر؋ـتـטּ ڪــہ بهانــہ نميخواهـد ، يڪ چمداטּ ميخواهد از دلخوريهاے تلنبار شدہ ...
و گاهے حتى دلخوشيهاے انڪار شدہ ...
ر؋ـتــטּ ڪـہ بهانـہ نميخواهد ...
وقتے نخواهے بمانے ،
با چمداטּ ڪـہ هيچ ...
بى چمداטּ هم ميروے !
" ماندטּ " !
ماندטּ اما بهانـہ مے خواهد ،
دستے گرم، نگاهے مهربان، دوستت دارمهايے ڪـہ مى شنوے ،
يڪ ؋ـنجاטּ چاے، بوے عود، يڪ آهنگ مشترڪ، خاطرات تلخ و شيريـטּ ...
وقتے بخواهے بمانے ، حتــے اگر چمدانت پر از دلخورے باشــد
خالـــے اش مے ڪنــے و باز هم ميمانــے ...
ميمانے و وقتــے بخواهــے بمانــے ، نم باراטּ را رگبار مے بينــــے ...
میمِ مالکیتِ آخرِ اسمم
خاک خورده
و هیچکس نبود
که محضِ دلخوشی
یک بار
بگوید
تا تمامِ این قندهایِ تلنبار شده در دلم
آب شود
می ترسم همین روزها
مرضِ قند بگیرم
هـــــــــــمیشه در حالی که
یه عــــــــــــالمه حرف بــــــــــیخ گلوت چسبیده
یه عـــــــــــــــــــــــــالمه اشـــــــــــــک تــوی چشماته
یه عــــــــــــــــــــــالمه حــــــــــــسرت توی دلـــــــت تلنبار شده
باید بــــگی : خــــب… خـــــــــــــــــــدافظ
اگر درد داری
تحمل کن
روی هم که تلنبار شد
دیگر نمی فهمی کدام درد از کجاست
کم کم خودش بی حس می شود...