بهش گفتم:
بهش بگو دوستش داری
بهم گفت:
خیلی میترسم، میترسم از غروری که به باد بره،
از تمسخری که ممکنه تو نگاهش بشینه
میترسم...
بهش گفتم :
ترس برادر مرگه...
نگو تا روزی هزار بار بمیری
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی تمسخر
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
Başarılı olmak için üç adım atılmalıdır: Önce seninle alay edecekler sonra öfkeyle sana karşı duracaklar; sonunda sana inanacaklar
برای موفق شدن از سه مرحله باید گذشت: ابتدا مورد تمسخر واقع میشوی؛ سپس با خشونت به مخالفت با تو میپردازند؛ سرانجام به تو ایمان می آورند
.࿐
اونایی که خیلی عاشقاند، همه چی رو از دست میدن و اونایی که با تمسخر وانمود به عشق میکنن باقی میمونن !
آرتورشوپن هاور میگه :
برایموفقشدن از ۳ مرحله باید گذشت!
در ابتدا "مورد تمسخر" واقع میشوی،
سپس با خشونت به مخالفت میپردازند
در نهایت به تو ایمان میآورند!
آنها که موفق میشوند
خوشبخت خواهند بود..
#mim.
بهش گفتم:
بهش بگو دوستش داری
بهم گفت:
خیلی میترسم، میترسم از غروری که به باد بره،
از تمسخری که ممکنه تو نگاهش بشینه
میترسم...
بهش گفتم :
ترس برادر مرگه...
نگو تا روزی هزار بار بمیری
. .
✿ کپشن خاص ✿
غریبه شده ای
آنقدر که میترسم حتی یواشکی نگاهت کنم
که
اگر اتفاقی نگاهت به نگاهم افتاد
خنده ی از سر تمسخر روی لبهایت بنشیند و
ذوق را در دلم بخشکاند
میترسم
مسیرم را عوض میکنم
از کوچه هایی میروم که مسیر تو نباشد
میترسم اگر اتفاقی مرا دیدی
غریبگی نگاهت درجا جانم را بگیرد
میترسم
حافظه ات یاری نکند
یادت نیاید که این غریبه
چقدر دوستت داشت
چقدر دوستت دارد
و هرگز نفهمی
چقدر و تا کجا
دوستت خواهد داشت ...
#فریبا_رضایی_مقدم
یکی از شاگردان استاد میخواست با داشتن رفتاری توهینآمیز، بیادبانه و تحقیر کننده و همچنین دادن پاسخهای نیشدار به او، استاد بزرگ را مورد امتحان قرار دهد. به همین علت به مدت سه روز، هنگامی که استاد صحبت میکرد، او را احمق خطاب میکرد و با حالتی خودخواهانه و تکبرآمیز وی را مورد تمسخر قرار میداد.
سرانجام، در پایان روز سوم، آن مرد دیگر نتوانست طاقت بیاورد. بنابراین از استاد پرسید : «چطور میتوانی بعد از اینکه سه روز به تو بیاحترامی کردم، اینقدر مهربان و با محبت با من رفتار کنی؟ هر دفعه که تو را رنجاندم با حالتی محبتآمیز به من پاسخ میدادی، این چطور امکانپذیر است؟»
استاد از او پرسید : «اگر کسی به تو هدیهای بدهد و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق میگیرد؟»
سؤال استاد بینش جدیدی را در ذهن فرد ایجاد کرد.
وقتی فردی به شما توهین میکند و شما از پذیرفتن آن امتناع میورزید، مسلماً این اهانتها به همان فرد توهینکننده تعلق میگیرد. پس چرا سعی میکنید برای چیزی که به فرد دیگری تعلق دارد خودتان را ناراحت و عصبانی کنید...؟
دبیر ادبیاتی می گفت:
این روزها بد جوری از این نسل جدید درمانده شده ام!! سالها ی پیش وقتی به درس لیلی و مجنون می رسیدم و با حسی شاعرانه داستان این دو دلداده را تعریف میکردم قطره اشکی از چشم دانش آموزی جاری میشد... یا به مرگ سهراب که میرسیدم همیشه اندوه وصف نشدنی را در چهره ی دانش آموزانم میدیدم .
همیشه قبل از عید اگر برای فراش مدرسه از بچه ها عیدی طلب میکردم خیلی ها داوطلب بودند و خودشان پیش قدم.... و امسال وقتی عیدی برای پیرمرد خدمتگزار خواستم تازه بعد از یک سخنرانی جگر سوز و جگر دوز هیچ کس حتی دستی بلند نکرد... وقتی به مرگ سهراب رسیدم یکی از آخر کلاس فریاد زد چه احمقانه چرا رستم خودش را به سهراب معرفی نکرد که این اتفاق نیفتد و نه تنها بچه ها ناراحت نشدند که رستم بیچاره و سهراب به نادانی و حماقت هم نسبت داده شدند..... وقتی شعر لیلی و مجنون را با اشتیاق در کلاس خواندم و از جنون مجنون از فراق لیلی گفتم
یکی پرسید لیلی خیلی قشنگ بود؟
گفتم از دیده ی مجنون بله ولی دختری سیاه چهره بود و زیبایی نداشت.
این بار نه یک نفر که کل کلاس روان شناسانه به این نتیجه رسیدند که قیس بنی عامر از اول دیوانه بوده عقل درست حسابی نداشته که عاشق یک دختر زشت شده،
تازه به خاطر او سر به بیابان هم گذاشته..... خلاصه گیج و مات از کلاس درس بیرون آمدم و ماندم که باید به این نسل جدید چه درسی داد که به تمسخر نگیرند و بدون فکر قضاوت نکنند.... ماندم که این نسل کجا می خواهند صبوری و از خود گذشتگی را بیاموزند....
نسلی که از جان گذشتن در راه عشق برایشان نامفهوم،
کمک به همنوع برایشان بی اهمیت،
مرگ پسر به دست پدر از نوع حماقت است.... امروز به این نتیجه رسیدم که باید پدر مادر های جوان که بچه های کوچک دارند از همین الان جایی در خانه سالمندان برای خودشان رزرو کنند.
این نسل تنها آباد کننده خانه سالمندان خواهند بود...
برای انهدام یک تمدن سه چیز را باید منهدم کرد
اول خانواده
دوم نظام آموزشی
و سوم الگوها
برای اولی منزلت زن را باید شکست.
برای دومی منزلت معلم.
و برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها.
اگر به سمت خوب
بودن حرکت می کنی،
از نگاهها، کنایه ها،
تمسخرها و
حتی شکستها نترس.
به حرکت ادامه بده.
موفقیت با توست.
خدا .....
لحظه به لحظه
تنهایت نمی گذارد
دیوانه ای در شهر بود
میگفتن از رفتن عشقش دیوانه شده است
روزی دیوانه از کنار جمعی میگذشت
بزرگان جمع به تمسخر به دیوانه گفت:
هوی دیوانه
میتوانی برای ما شعری بخوانی که ﺩﻩ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﻪ " ﺩﻝ " ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﻭﻡ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ
ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟
دیوانه گفت:
بله میتوانم
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻔﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﻫﺮﭼﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ , ﺳﻨﮕﺪﻝ ﻧﺸﻨﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺍﯼ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ....