انگار که او در تمام رگهای تنم بهجای خون تنیده است...
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی تنیده
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور،
کجا، یا چه وقت...؟!
چه آسان دوستت دارم،
بی هیچ غرور یا دشواری
تو را اینگونه دوست دارم
چون طریقی دیگر برایش نمی دانم.
آن چنان به هم نزدیکیم
که دست های تو بر گردنم،
گویی دست های من است،
و آن طور در هم تنیده ایم که
وقتی چشمانت را می بندی
من به خواب می روم... ...️•
. .
تو کیستی که پراکنده در هوای منی
تنیده ای به وجودم ولی سوای منی
کجای زمزمه هایم،کجای حادثه ای؟
کجا بجویمت ای جان،که ناکجای منی
گره زدی به نگاهت کلاف چشم مرا
به این گره زدنت هم گره گشای منی
کسی شبیه تو درمن،مرا به دریا برد
رسیده ام به یقین:ای که ناخدای منی
سوال کرده ام عمری: چرا...چرا...
واینک
تویی که پاسخ صدها چرا چرای منی
ولی سوال بدون جواب مانده ی من:
تو ای غریبه که هستی که آشنای منی!!!
باران که می بارد
دلم می خواهد
پروانه شوم
و از پیله ی خود بیـرون بیایم
تارهای تنیده ام را
بشکافم و
پرواز را بسوی تو
آغاز کنم
شاید...
مسیر خوشبختی
میان بازوان تو باشد.
(فریبا دادگر)
انگار سال هاست که در من تنیده ای
انگار جای قلب , تو در من تپیده ای
انگار کودکانه ترین خنده ی مرا
با چشم های تیله ای ات سر کشیده ای
با بوسه های شیشه ای ات از تمام من
لی لی کنان به خانه ی قلبم پریده ای
در این حریم امن بمان و خدای باش
هرگز چنین خدا شدنی را ندیده ای ...
از آفتاب بی بهانه،
می درخشد در غروبی،
یادم آرد کربلا را،
دشت خونین بلا را،
ظهر غمگین گرم و خونین،
لرزش طفلان مسکین،
لشگری آورده بالا ،
تیغ ها و نیزه ها را،
یک نفر ایستاده تنها ،
وا حسینا وا حسینا،
حرمله تیری کشیده،
من چه می گویم خدایا،
کو ابالفضلت حسین جان،
سوخت این جان سوخت این جان،
باز خونها قطره قطره،
مشک هایی پاره پاره،
یک گلو از نا بریده،
ناله های زینبیه،
خیمه ها آتش کشیده،
عمه از قامت خمیده،
وا سکینه وا سکینه،
وندرین صحرای سوزان،
می دود طفلی سه ساله،
دل شکسته پای خسته،
تشنه ها را از درون آتش کشیده،
نیزه و سرهای بریده،
شعله ها در هم رمیده،
یک قیامت آفریده ،
سینه ام از غم تپیده،
اشک هایم صف کشیده،
این حماسه شور در من آفریده،
کربلا ای کربلا دشت بلا،
آه ای ظهر غمگین گرم و خونین،
میرسد صوتی حزین،
میرسد آیاتی رسا،
از فراز نیزه ها،
از میان سرهای بریده ،
دو لبش از هم تنیده،
تازیانه کرده زخمی صورتش،
پس کجا مانده بقیه پیکرش،
کو علی اکبرش ،
کو علی اصغرش،
کو آن طفل سه ساله،
در بیابان در خرابه،
خون چکیده از دوپای نرم او
،شد پدر تنها میان چشم او،
این تحمل کی کند طفلی سه ساله
،ضربه های تازیانه،
من چه میبینم در این صحرای خونین،
خاندان عصمت است این،
این قلم اتش گرفته،
شعر من ماتم گرفته،
روح من بلوا گرفته،
واژه ها معنا گرفته،
باز آفتاب در غروبی سرخ و پغمگین ،
یادم آرد کربلا را،
دشت خونین کربلارا.
کاش باور کنی ، باور کنی که ..
اصلا لزومی ندارد ، تو بدانی
چقدر گرفتار تو ام !
مهم همین ست که تار و پود فرش زندگیم
با دوست داشتنت در هم تنیده ست ..