•
همیشه چایِ کمرنگ می‌نوشید
اگر چای پررنگ می‌شد
از طرفِ دیگرِ لیوان
نمی‌توانست مرا ببیند
اینطور می‌گفت.️🤍

- جمال ثریا

♡

اگر چشمانم می‌توانستند روح غمگینم را به تصویر بکشند،
همه از دیدن لبخندم می‌گریستند.!!:)))
• |.|

به دنبال این نبود که بفهمد؛
آیا این عشق دوطرفه است یا نه..!
فقط می‌توانست به نقل از گوته بگوید:
دوستت دارم. آیا این به تو ربطی دارد؟

#ژان_کوکتو

•
ماه می‌توانست شبیه به تو باشد اگر توان خندیدن داشت
"جان من از ماه کامل هم بسی کامل تری ".

♡

و چه خوب بود که آدمی می توانست وقتی درد و مصیبتی دارد،
ماه ها بخوابد....

یکی از مهمترین رازهای زندگی من زن بودن و چگونه زن بودنم است ..
ای کاش می‌توانستم به تمام زن‌هایی که خود را با دیگران مقایسه می‌کنند و خود را زشت‌تر یا زیباتر می‌یابند می‌گفتم :

زیبا بودن هر انسانی به طرز تفکر او و معیارهای شخصی او بستگی دارد نه به ذهن و دید دیگران ؛ بزرگترین اشتباه همین مقایسه است که عامل به هم ریختن معیارهاست ..

انسانها آنچه را مهم است ، از مسیر منشور دیدگان نمی‌نگرند بلکه با چشم دل لمس می‌کنند ...

#ایران_درودی

کاش آنقدر با من یگانه می‌شدی که می‌توانستم هر آنچه را که از خودم نیز پنهان می‌کنم برایت بازگو کنم؛ بدون آنکه بترسم از تاریکی‌ام بگریزی یا روح تو نیز رنگ سیاهی‌هایم را به خود بگیرد.

خیلی خسته بود،
آنقدر خسته که
نمی‌توانست متنفر باشد.

بر باد رفته..‌.

چقدر خوب می‌شد اگر می‌توانستم هر تکه از وجودم که تورا به یاد دارد از خود جدا کنم و دور بیندازم.

•
ای کاش می‌توانست
برای کسی نامه بنویسد
شاید سرش کمی سبک می‌شد ..

- فریبا وفی

♡