نامه:
شروع کن یک قدم با تو تمام گام های مانده اش با من !!!
پروردگارت باتومی گوید:
تورادر بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود رابه من بسپار
رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا من خداییم را خوب می دانم
تو دعوت کن مرا برخود
به اشکی … به یا خدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو مارا
توخواهی یافت
تو عاشق می شوی برما
وعاشق می شوم برتو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم..خدایی عالمی دارد...
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم براسب های خسته درمیدان
تورادربهترین اوقات آوردم
قسم برعصر روشن
تکیه کن برمن
قسم برروز هنگامی که عالم رابگیرد نور
قسم براختران روشن اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان مارا...
که می گوید که توخواندن نمی دانی ؟
توبگشا لب....
توغیرازما مگرخدای دیگری داری...؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن باخدای خود...
تو غیر از ما چه می جویی ؟
تو با هر کس به جز با ما چه می گویی ؟
وتوبی من چه داری ؟ هیچ!!
بگو با ما چه کم داری عزیزم؟هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه ودریا را
وخورشید وگیاه ونوروهستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
برخودم احسنت می گفتم
توئی زیباتر ازخورشید زیبایم
تویی والا ترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب ترین مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را...؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد...؟؟؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تورا ازدرگهم راندم...؟
اگردرروزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده ی من هیچ آوردم ؟؟
که می ترساندت ازمن ؟
رها کن آن خدای دور
آن نا مهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت … خالقت
اینک صدایم کن مرا به قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام
آیا عزیزم حاجتی داری؟
توای ازما کنون برگشته …
کلام آشتی را تو نمی دانی؟
ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند...؟
بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضوئی کن خجالت می کشی از من... ؟
بگوجز من کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است...
برای درک آغوشم
شروع کن یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من... !!
M
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی تورادر
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
گاهی یکی ازهمین روزها
که مثل بسیاری دیگر نادیده اش میگیریم
تمام روزهای باقی مانده ازعمرراتحت تاثیرخودقرارمیدهد.
روزی که زودتمام میشود
و خیلی دیر
دیرتراز آنچه فکرکنی ازروح آدمی رخت بر میبندد.
آن روز روز آزمودن است
برای عشق
وهمه زمزمه هایی که به ظاهر عاشقانه اند
و ناگهان تبدیل میشوند به کلمه هایی روح آزار.
گاهی یکی از همین روزهامی آید تا بیازمایدما را
هم تاب و توان مرا و هم ادعای تورادر زمزمه هایت!
و آن روز دلم میگیردحتی اگر ابری در آسمانش نباشد
روزهایی که برای امدنـت تمام روز پشت پنجره عادت می ایستـادم وخودرا درقـاب شیشـه ای خانــه ات تصورمیکردم به چه فکر میکردی؟
به دستـانی که روزی تورادرآغوش خواهنــد گرفت یا رویایی که ازتو یک بـت خواهند ســـاخت؟
امـا من...درآن برهوت پراحـســــاس زنـدگیم فقط وفقط به تـــــــــــو فکرمـیـکردم وبــه روزهایی که باهم ساختیمــشان ..
روزهــا با دستـهای خودمــان ازقالـب گل درآمدند
وبا ضــربـه هــای پـــای تو بـــه ســــــــرانجام رسیدند
وشبــها...آه شبها...شبهایی که دیگر تونبودی ...
راستی چه شد که دیگر تونبودی؟چه شد که آرزوهایت از خانه ام پرکشید و جایی دیگر سکنی گزید؟
آیا توهمان موجود شیشه ای گذشتــــــه ای؟
نه...حالا شیشــه درورنت را دوجداره کــرده ای و مــن مجبورم برای اینکه نیم نگاهت را ببینم سنگ به سمتت پرتاب کنم.
توفهمیدی...حالا عایق شده ای...نه صدایم رامیشنوی ونــه صدایت رامیشنوم...
دل من درآنجا بود،درمیان همان دیوار شیشه ای...برای دیوانه بودن ودیوانگی کردن همیشه دیراست..