و میخواستم پناهگاه همیشه استوار تو باشم تا هرگز احساس بیپناهی نکنی. چرا که به تجربه دریافته بودم بیپناهی، چه اندوه عمیق و جانکاهی با خود به همراه دارد.
-ناشناس
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی جانکاه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
و میخواستم
پناهگاه همیشه استوار تو باشم...
تا هرگز احساس بیپناهی نکنی؛
چرا که به تجربه دریافته بودم، بیپناهی،
چه اندوه عمیق و
جانکاهی با خود به همراه دارد...
. رومان
اگر ماه بودی؛
شبانگاه بودی؛
براے چهکس نور بودی؟
براے چهکس آه بودی؟
اگر شب تو بودی؛
براے کدام آدمے سرد و جانکاه بودی؟
کجا قرص ماهے به دامان؟
کجا دنج و آرام و کوتاه بودی؟
#نرگس_صرافیان_طوفان
به مردم چون پناه آوردم از تنهایی ام، دیدم
که از تنها شدن جانکاه تر احساس تنهایے ست!
#فاضل_نظری
به مردم چون پنا آوردم
از تنهاییام دیدم
که از « تنها شدن » جانکاهتر
« احساس تنهاییست»
#فاضل_نظری
✿ کپشن خاص ✿
قرار ابرهای بیوطن بیهودهپیماییست
در آغوشم بگیر ای آسمان ! روح تو دریاییست
دمی سرسبزی ما را به پای سرخوشی مگذار
درختی مثل من هرسال ناچار از شکوفاییست
تو هم بیچارهای ! بیچاره چون شیری که میداند
فقط وقت عبور از حلقهی آتش تماشاییست
چراغ حسن میافروزی و در شهر میگردی
ولی این دلربایی نیست، این تشییع زیباییست
به مردم چون پناه آوردم از تنهاییام دیدم
که از «تنها شدن» جانکاه تر «احساس تنهایی»ست
#فاضل_نظری
گر چه هنگام سفر
جاده ها جانکاه اند
روی نقشه همه ی
فاصله ها کوتاه اند
فاصله بین من
و شهر شما یک وجب است
نقشه ها وقتی
از این فاصله ها می کاهند
(غلامرضا طریقی)
خواستن و نخواستنت
مصیبت
داشتن و نداشتنت
جانکاه
ببین تو چگونه
ویرانم می کنی...
"همراه شب"
بیا با من،شبی همراه من شو
خریدار سکوت و آه من شو
به چای وقهوه ای مهمان من باش
حبیب یک شب درگاه من شو
بیا سنگ صبورم باش و مرهم
طبیب غصه ی جانکاه من شو
بنازم ناز تو ای نازنینم
به طنازی بیا و شاه من شو
غزال این غزل باش و ردیفش
بیا در شعر جولانگاه من شو
بیا شعری ز شاکی بشنو امشب
بیا با من ، شبی همراه من شو
#شاکی
دلم شکسته و اوضاع درهمی دارد
و سالهاست برای خودش غمی دارد
تو در کنار خودت نیستی نمی دانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد
نه وصل دیده ام این روزها نه هجرانت
بدا به عشق که دنیای مبهمی دارد
بهشت می طلبم از کسی که جانکاه است
کسی که در دل سردش جهنمی دارد
گذر کن از من و بار دگر به چشمانم
بگو ببار اگر باز هم "نمی" دارد
دلم خوش است در این کار وزار هر "بیتی "
برای خویش "مقام معظمی" دارد
برام مرگ رقم می زنی به لبخندت
که خنده ی تو چه حق مسلمی دارد