مثل عطار دلبری کنید و بگید :
اﯼ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎنم
ﺗﻮ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎنی
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺯِ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺁﻧﯽ ﻭ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﯽ .️
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی جانی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻣﻮﻻﻧﺎ :
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﺮﯼ ﮐﻪ می دﺍنی
ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪﯼ ﺗﻮ ﻣﻬﻤﺎنی!
ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺵ
ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎش
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁنی،
ﺩﻝ ﻣﻮﺭﯼ ﻧﺮﻧﺠﺎنی
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺗﻮ می ماﻧـی ﻭ
ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺎﮎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁنی
ﺩﻻ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺳﻪ ﻗﺴم اﻨﺪ ﮔﺮ ﺑﺪﺍﻧﯽ
ﺯﺑﺎﻧﯽ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﺎﻧﯽ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺟﺎﻧﯽ
ﺑﻪ ﻧﺎﻧﯽ ﻧﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﻧﺶ
ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻦ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺯﺑﺎﻧﯽ
ﻭﻟﯿﮑﻦ ﯾﺎﺭ ﺟﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ
ﺑﻪ پاﯾﺶ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ می توانی
زِ تو
کِی
کناره گیرم
که تو در میان جانی..!!!
ندانمت به حقیقت
که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست
صورتند و تو جانی..
به پای خویشتن آیند
عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی ...
وز سینه!!
جدا مشو؛
که جانی..!!
بُردی دل ُ
در کمینِ جانی...
ترک یاری کردی و
من همچنان یارم تورا
دشمن جانی و
ازجان دوستتردارم تو را ...
گر به صـد خار جفا
آزردهسازی خاطرم
خاطــر نازک به برگ گـل نیازارم تو را ...
"هلالی جغتایی"
"دقت شود "
آنچه در میدان عبادت روی آن حساب می کنند ، و عبودیتِ آن را عبودیت به شمار می آورند ، دل است .
عبادت دل ، اصلِ عبادت ، و اصلِ عبادت ، عبادت ِ دل است ، و عبادتهای دیگر ، یعنی عبادتهای اعضاء و جوارح ، و مشاعر و قوای روحی ، وقتی عبادت به حساب می آید که از « عبادتِ دل » نشأت بگیرد ، و متفرّع بر آن و به تعبیری جلوه ها و ظهورات آن باشد .
خالق دل که نظر بر دل دارد ،
و می داند چگونه دل را تطهیر، و چگونه آن را متأدّب به آدابِ لازم بکند ، تکالیف و وظایفی قرار داده است که با التزام انسان به آنها ، دل آن چنان که باید ، پاک گشته و آدابِ لازم را کسب می کند ، و صلاحیّت آن را می یابد که به جوار حضرت معبود راه یافته و شاهد وجه کریم او باشد ،
و مبتهج به لذت شهود ...
تکالیفی که نفس و بدن را به سختیها می اندازد ، و به طورکلی ریاضتها و سختیهایی که در تکالیف عبودی در مراتب مختلف وجود دارد ، همه برای تطهیر دل و تأدیب آن است ....
"عارف ِ واصل حضرت آیت الله شجاعی زنجانی (ره)"
' لطفا با دقت بخوانید '
اگر تابشِ نــورِ وجه حــق
از موجود گرفته شود، خودِ آن موجود، جــز یک قالب ظلمانی مُوحِش نیست.
و آنچــه دل انسـان با آن وحــدت یافتــه
و دربنـــد آن افتـاده و در آن سو به ظهــور رسیده، و موجب عـذاب و حـرمان می گردد، همین قـالب ظلمانــی مُوحـش است.
در این بین اشتباه بخصوصی پیش می آید و دل به لحاظ مشاهده انــوار وجـه حـقّ در موجود،
بر اســـاس انجــذاب فطـــری خود بر وجـــه حـقّ و بر انــوار وجــه او،
خوشـی و آرامش و راحت خــود را در آن موجــود می بینـد
و مطلوب خود را در آن می یــابد،
و فکــر می کند خودِ آن موجود واجــد و صاحب آن جمـال و کمال است، و طبعـا بسوی آن کشیـده می شود،
غـــــافـل از اینکه آنچــه او می خواهد، و آنچــه او را مجــذوب می کند، تابش انــوار وجـه حــــــــقّ در آن موجود است، نه کمـال خود آن موجود؛
غــافـل از اینکه ایــــن تابش کنــار خواهد رفت و در آن صورت، دل خواهد ماند و قالب ظلمانــی و مُــوحش آن موجود،
در حالــی که دل در بنـــد و اسارت آن قرار گرفته است و دیگر نه به اصل نــور راهی دارد، و نه از تابشهـــای آن بهـــــره مند است...
«حضرت آیت الله شیخ محمد شجاعی زنجانی (ره) »
' لطفا با دقت بخوانید '
اگر تابشِ نــورِ وجه حــق
از موجود گرفته شود، خودِ آن موجود، جــز یک قالب ظلمانی مُوحِش نیست.
و آنچــه دل انسـان با آن وحــدت یافتــه
و دربنـــد آن افتـاده و در آن سو به ظهــور رسیده، و موجب عـذاب و حـرمان می گردد، همین قـالب ظلمانــی مُوحـش است.
در این بین اشتباه بخصوصی پیش می آید و دل به لحاظ مشاهده انــوار وجـه حـقّ در موجود،
بر اســـاس انجــذاب فطـــری خود بر وجـــه حـقّ و بر انــوار وجــه او،
خوشـی و آرامش و راحت خــود را در آن موجــود می بینـد
و مطلوب خود را در آن می یــابد،
و فکــر می کند خودِ آن موجود واجــد و صاحب آن جمـال و کمال است، و طبعـا بسوی آن کشیـده می شود،
غـــــافـل از اینکه آنچــه او می خواهد، و آنچــه او را مجــذوب می کند، تابش انــوار وجـه حــــــــقّ در آن موجود است، نه کمـال خود آن موجود؛
غــافـل از اینکه ایــــن تابش کنــار خواهد رفت و در آن صورت، دل خواهد ماند و قالب ظلمانــی و مُــوحش آن موجود،
در حالــی که دل در بنـــد و اسارت آن قرار گرفته است و دیگر نه به اصل نــور راهی دارد، و نه از تابشهـــای آن بهـــــره مند است...
«حضرت آیت الله شیخ محمد شجاعی زنجانی (ره) »