یک تحویلداربانک میگفت
ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺍﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه .
ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ!
ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ !
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟ !
ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکنه ! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ !
رفت، ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭﻧج دیدﻩ ای داشت،
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ ...
ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ :
ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ..
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ ...
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ !
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ ...
ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ
ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ !
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺑﭽﻪ ﭘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩﯾﻪ ﮐﻪ ﺣﻼﻝ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ
ﭘﺪﺭ است که ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺭد ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳش ﻧﻴﺴﺖ ....
ﺑﻲ ﻣِﻨَﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻏﺮﻳﺒﮕﻲ ﻫﺎﻳش ﻣﻲ ﮔﺬﺭد ﺗﺎ ﭘﺪﺭ ﺑﺎﺷد ...
ﻭ ﭘﺸﺖ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳش ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻲ ﮐﻨد...
خدایا بالاتر از بهشتت چه داری برای پدرم میخواهم.تقدیم به همه باباها
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی جايي
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
آدمها همديگر را پيدا مى كنند…
از فاصله هاى خيلى دور
از تهِ نسبت هاى نداشته
انگار جايي نوشته بود كه اينها
بايد كنار هم باشند
مى شوند همدم
مى شوند دوست
مى شوند رفيق
اصلأ مى شوند جانِ شيرين…!
درست مى نشينند روى طاقچه ى دلِ هم
حرف هايشان يك جورِ خوبى دلنشين است
دل براى خنده هايشان ضعف مى رود؛
اصلأ بودنشان شيرين است
وقتى هم كه نيستند
هى همديگر را مرور مى كنند و مُدام
گوش به زنگِ آمدن هم هستند…
خدا اين آدم ها را نگيرد از هم...
اگر کريستوفر کلمبوس ازدواج کرده بود? ممکن بود هيچگاه قاره امريکا را کشف نکند?چون بجاي برنامه ريزي و تمرکز در مورد يک چنين سفر ماجراجويانه اي? بايد وقتش را به جواب دادن به همسرش? در مورد سوالات زير مي گذراند:
- کجا داري ميري؟
- با کي داري مي ري؟
- واسه چي مي ري؟
- چطوري مي ري؟
- کشف؟
-براي کشف چي مي ري؟
- چرا فقط تو مي ري؟
.
- تا تو برگردي من چيکار کنم؟!
- مي تونم منم باهات بيام؟!
-راستشو بگو توي کشتي زن هم دارين؟
- بده ليستو ببينم!
- حالا کِي برمي گردي؟
- واسم چي مياري؟
.
- تو عمداً اين برنامه رو بدون من ريختي? اينطور نيست؟!
- جواب منو بده؟
- منظورت از اين نقشه چيه؟
- نکنه مي خواي با کسي در بري؟
- چطور ازت خبر داشته باشم؟
- چه مي دونم تا اونجا چه غلطي مي کني؟
- راستي گفتي توي کشتي زن هم دارين؟!
.
- من اصلا نمي فهمم اين کشف درباره چيه؟
- مگه غير از تو آدم پيدا نمي شه؟
- تو هميشه اينجوري رفتار مي کني!
- خودتو واسه خود شيريني مي ندازي جلو؟!
- من هنوز نمي فهمم? مگه چيز ديگه ايي هم براي کشف کردن مونده!
-چرا قلب شکسته ي منو کشف نمي کني؟
.
- اصلا من مي خوام باهات بيام!
- فقط بايد يه ماه صبر کني تا مامانم اينا از مسافرت بيان!
- واسه چي؟؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بيان!
- آخه مامانم اينا تا حالا جايي رو کشف نکردن!
- خفه خون بگير!!!! تو به عنوان داماد وظيفته!
.
- راستي گفتي تو کشتي زن هم دارين؟
نشستم
تا آنجا که نيامدي
خود را مهمان يک فنجان قهوه کردم
صبر ديرش شد
رفت
اما هنوزم منتظرت بودم
قهوه هم چه ميزبان کم طاقتي ست
او هم رفت
ساعت هم ديرش شد
تند و تند دور خودش ميچرخيد
اما هنوزم منتظرت بودم
نگراني اومد
دلم سراغ بي قراري رو گرفت
فنجان قهوه باز هم آمد
و دلم خواست که باز هم بنشينم منتظر
اين بار
گفتگو با فنجان قهوه بيشتر طول کشيد
اما باز هم نيامدي
او رفت
و من هنوزم منتظرت هستم
شايد فنجاني قهوه
دوباره تنهاييام را پر کند
اما جاي لبخند تو را
چه چيزي ميتواند پر کند؟
منتظرم، دير نکني
براي هديه همان لبخند کافي ست
شگفتا، وقتي که بود، نميديدم
آغاز کسي باش که پايان تو باشد!
منتظر باش اما معطل نشو
تحمل کن اما توقف نکن
قاطع باش اما لجباز نباش
صريح باش اما گستاخ نباش
بگو آره اما نگو حتما
بگو نه ولي نگو ابدا
اين يعني همه چي باش و هيچي نباش.
توي آسمون دنيا هر کسي ستاره داره
چرا وقتي نوبت ماست آسمون جايي نداره
شگفتا، وقتي که بود، نميديدم
وقتي ميخواند، نميشنيدم
وقتي ديدم، که نبود
وقتي شنيدم، که نخواند
نه! نرو! صبر کن
قرارمان اين نبود
بايد سکه بيندازيم
اگر شير آمد، ترديد نکن که دوستت دارم
اگر خط آمد: مطمئن باش دوستدارت هستم
صبر کن سکه بيندازيم
اگر دوستت نداشتم، آن وقت برو
مواظب باشيد , محبت كردن به بعضي افراد از يه جايي به بعد ظلمه در حقشون !
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻻﺯﻣﻪ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭﻱ ﮐﻨﻢ ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍﻳﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺰﺧﺮﻓﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﻞ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻴﮕﺬﺭﻩ، ﺍﺳﻤﺶ ﺟﻮﻭﻧﻴﻪ ...
ﺑﻌﺪ ﻧﻴﺎﻳﻦ ﺑﮕﯿﻦ ﺟﻮﻭﻧﻲ ﮐﺠﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺨﻴﺮ ﻫﺎ ! ������
كاري ندارم كه كجايي؟
چه ميكني؟
بي عشق سر مكن
كه دلت پير مي شود...
#قيصر_امين_پور
گاهي دلم ميخواهد خودم را
به جاي نوشتهايم در«بطري» بيندازم…
و به دريا؛پرتاب کنم شايد؛جايي…
کسي حرفهاي دلم را بخواند…!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ
ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﻯ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﻭﺭ
ﺍﺯ ﺗﻪِ ﻧﺴﺒﺖ ﻫﺎﻯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﻬﺎ
ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﻫﻤﺪﻡ ،
ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﺩﻭﺳﺖ ،
ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﺭﻓﻴﻖ ،
ﺍﺻﻸ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﺟﺎﻥِ ﺷﻴﺮﻳﻦ . . .
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻰ ﻧﺸﻴﻨﻨﺪ ﺭﻭﻯ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﻯ ﺩﻝِ ﻫﻢ
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻳﻚ ﺟﻮﺭِ ﺧﻮﺑﻰ ﺩﻟﻨﺸﻴﻦ ﺍﺳﺖ ،
ﺩﻝ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺿﻌﻒ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ؛
ﺍﺻﻸ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺍﺳﺖ !
ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ،
ﻫﻰ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻣُﺪﺍﻡ
ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﺯﻧﮓِ ﺁﻣﺪﻥ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ !
ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﻴﺮﺩ ﺍﺯ ﻫﻢ . . .
يه בنـيا غريبــم كــُجايي عــزيزم... ؟؟!
بيا تـا چـــشامو تو چـــشمات بريــزم... !!!!