چه بی تکرار لیلایی چه بی اندازه مجنونم
غم عشق تو را عمری به این احساس مدیونم
سراپا عاشقت هستم سرزلف غمت دستم
تو پیغمبر شدی و من به آئین تو پیوستم
خط چشم تو تعلیق و لبت از نسخ بالاتر
نگاهت اوج نستعلیق ابروها معلی تر
دل شاعر گرفتار رباعی های ناب تو
دوبیتی، مثنوی حتی غزل در پیچ و تاب تو
هزاران کوه فرهاد و هزارن دشت مجنونت
از این زیبایی مطلق زمین بسیار ممنونت
تو مثل سرو ایرانی بسان شعر می مانی
تو تنها واژه ی بین من و احساس و بارانی
مرا بر آستان خود بخوان و مبتلا تر کن
خودت را در خیال من از این بی انتها تر کن
گوینده: مجتبی گرکانی نژاد
شاعر:جواد مزنگی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی جنونم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
در دایره ی عشق گرفتار حسینم
عاشق شده ی چرخش پرگار حسینم
فریاد زند چاک گریبان جنونم
دیوانه ی زنجیری بازار حسینم
من ڪہ دیوونمـ و.
مجنونمـ و مستمـ وائ.
عاشق دیوونگیای تو هستمـ جان....
:)....️
. .
مجنونم سنگ شده است
اما ، باز لیلی بودن برایش عالمی دارد.
[ مینیکا ]
گفت یا رب از چه خارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلی ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
الان که وابستت شدم میذاری میری
الان که میخوامت ازم بیزاری سیری
الان که دنیای تو دنیامو عوض کرد
الان که مجنونم کجا میذاری میری ...
♥️
خبرآورده امشب ماه، که فردا روز زیبائیست
گمانم چون تو می آیی، همه دنیا تماشائیست
گمانم آخر جاده، میان دست های توست
عجب راه دل انگیزی ، تمامش غـرق شیدائیست
گمانم نم نم باران، ز انگشت تو می بارد
عجب رنگین کمانی شد، پُر از رنگ است ورویائیست
اگرچه از کویرم من، ولی جنسم شده باران
نفس هایت به من جان داد، نفس های تو دریائیست
دمی فرهاد و مجنونم، دمی همچون زلیخایم
ز بس یوسف تو شیرینی، نگاهت مست و لیلائیست
دگرکوه ودگرکنعان، نمیخواهم بیابان چیست؟
تو هر جا می روی یارا، سَرِ کوی تو غوغائیست
بگفتا ماه از فـردا، که روز وصل تو باشد
ببین پروانه از شوقت ، انیس شهر تنهائیست
در بقچه ام شکوفه و باران گذاشتم
امروز صبح سر به بیابان گذاشتم
بی خود به انتظار جنونم نشسته ای
در راه عقل چند نگهبان گذاشتم
گفتی که دوستت...ننوشتی نداشتی
این حرف کهنه را سر هذیان گذاشتم
عمری که سوخت پای دلت قابلی نداشت!
هرچند من برای تو از جان گذاشتم
من شاعرم و شعر خویش را
با درد عشق کنار خیابان گذاشتم
حرفی که نیست ، میروم از خانه ات
بیا!
این هم کلید! داخل گلدان گذاشتم!☘
آنان که شمردند مرا عاقل و هُشیار
کو تا بنویسند گواهی به جنونم ...؟
"سعدی
تک بیت "
مـے ترسم از نبوבنت و از بوבنت بیشتر...!
نـבاشتنت ویرانم میڪنـב وבاشتنت متوقفم...!
وقتـے نیستـے ڪسـے را نمـے خواهم و وقتـے هستے تورا میخواهم..!
رنگهایم بے تو سیاه است وבر ڪنارت خاڪسترے ام...!
خـבاحافظے ات به جنونم میکشـב و سلامت به پریشانے ام...!