وقتی یک رابطهای تموم میشه، میری از عقب، بالا، از جهات مختلف بهش نگاه میکنی که ببینی چی از دست دادی. ولی خدایا، اون لحظه چهقد دردناکه که میبینی اون آدم هرگز در زندگیت حضور فعال نداشته.
همهش یک توهم بوده. یک توهم از حضورش.
بعد میبینی نه، تو چیزی از دست ندادی.
هیچ خلأیی تو زندگیت به واسطهی نبودنش به وجود نیومده
و من اینو دارم این روزا تجربه میکنم. کاش لاقل چیزی برام در انتهاش وجود داشت.
کاش میتونستم بگم خللی تو زندگیم به واسطهی نبودن اون آدم به وجود اومده.
ولی انگار که هیچی به هیچی.
حضور یکطرفه بوده.
حضور همیشه از جنبهی تو بوده فقط.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی جهات
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
همیشه دلم خواسته یکیو داشته باشم که بیشتر از خودم نگرانم باشه،اینم میدونم که توقع زیادیه!
اما بعضی وقتا احتیاج داره دل ادم به این توجهات کوچیک:)
کجایی....
هوا سرده لباس گرم پوشیدی....
یه وقت سرما نخوری!
شما نمیدونید شنیدن این حرفا چقد تو حالمون تاثیر داره:)
-نیاز
.
ﺍﺯ ﻫﺮ ﺟﻬﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻼ ﺩﺍﺩ
ﺗﺎ ﺑﺎﺯﮐِﺸﺪ
ﺑﻪ ﺑﯽﺟﻬﺎﺗﺖ ...
"مولانا "
از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد
مائده از آسمان در میرسید بی شری و بیع و بی گفت و شنید
در میان قوم موسی چند کَس بی ادب گفتند: کو سیر و عدس؟
منقطع شدخوان ونان ازآسمان ماند رنج زرع و بیل و داسمان
ازعیسی چون شفاعت کرد، حق خوان فرستاد وغنیمت بر طبق
مائده از آسمان شد عائده چونکه گفت: انزل علینا مائده
باز گستاخان ادب بگذاشتند چون گدایان زله ها برداشتند
کرد عیسی لابه ایشان را که این دائم است و کم نگردد از زمین
بد گمانی کردن و حرص آوری کفر باشد نزد خوان مهتری
زآن گدا رویان نادیده ز آز آن در رحمت بر ایشان شد فراز
نان وخوان ازآسمان شدمنقطع بعد از آن زآن خوان نشد کس منتفع
ابر برناید پی منع زکات وز زنا افتد وبا اندر جهات
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم آن ز بی باکی و گستاخیست هم
هرکه بی باکی کند درراه دوست ره زن مردان شد و، نامرد اوست
از ادب پر نور گشتست این فلک وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بُد ز گستاخی کسوف آفتاب شد عزازیلی ز جرات رد باب
هر که گستاخی کند اندر طریق گردد اندر وادی حیرت غریق
شعر مولانا در باب ادب
بچه ها میخوام خدافظی کنم باهاتون برای همیشه
احساس میکنم وقتم اینجا خیلی هدر میشه
شرمنده به کارام نمیرسم
مرسی از همه ی نظراتتون و توجهاتتون
حلالم کنید اگه بعضی وقتا سرکارتون گذاشتم
دقیقا مث الان
نگفتمت
مرو آن جا که آشنات
منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی
که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک
که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و
تبش و
گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد
که خلاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی
دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی
دان که کدخدات منم ....
برای من نقشه نکش!
من جهات جغرافیایی را نمی شناسم ؛
و فقط در کوچه هایی گم نمیشوم ، که با هم قدم زدیم...
از همـان روزی کـه دانشجو شـدم
از جهاتی بـنده زیر و رو شـدم
روز اوّل ســر به زیــر و با حیا
روز دوّم این هوا (…) پررو شدم
بعد از آنـی کـه سبیلم را زدم
دشمن ِ سر سخت ِ زیر ابـرو شــدم
هیبت ِ مـردانه را دادم ز دست
صاحب ِ لنز و تل و گیسو شـدم!
دود ِ پیپ و دود قلیان، دود بنگ …
من ولـی پابـست ِ تنـباکو شدم
تـرم اوّل گرچه دیدم ژالـه را
عاشـق ِ گلـچهره و مـینو شـدم!
ترم دوّم قلب ِ من پـایانه شد
هر کسی خر شد سوار ِ او شدم!
فصل ِ سـرما لُـخت و عریانم، ولی
فصل ِ گرما شکل ِ اسکیـمو شدم
بس که اُملت پخته ام این سال ها
عـمّه جــانم گفت کـدبانو شدم!
در حــوادث بــر خــلاف ِ دیگران
فارغ از هر گونه های و هو شدم
یاد ِ ایّامی که می دانی به خیر…
تازگی بی خاصیت، بی بو شدم!
بعد ِ عمری کسب ِ علم و معرفت
جای دکتر، عاقبت هالو شدم!