انسان، دلش میخواهد که درکش کنند؛ بیشتر از آن که دوستش داشته باشند.
- جورج اورول
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی جورج
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از لحاظ روحی الان دقیقا اونجام که جورجو آگامبن در وصفش گفته:
«چطور کسی میتواند ناگهان وسط خیابان بایستد و از خود بپرسد:
این آیا سرنوشت من است؟»
اگر پول نداشته باشی دوست داشتنی نیستی حتی اگر با زبان فرشتهها با آدمها سخن بگویی..
جورج اورول
"A lion doesn't concern himself with the opinions of a sheep."
- George R.R. Martin
"یه شیر عقاید خودشو در نظر میگیره نه عقاید گوسفندارو."
- جورج آر آر مارتین
.࿐
هر چه تعداد آدم هایی که دوست داری بیشتر باشه، ضعیفتری!
کارهایی واسشون می کنی که می دونی نباید انجام بدی، نقش یه احمق رو بازی می کنی تا اون ها رو خوشحال کنی، تا اون ها رو امن نگه داری .
جورج آر آر مارتین
.
مجازات آدم دروغگو این نیست
که کسی باورش نمیکند،
بلکه این است که خودش نمیتواند
حرف کسی را باور کند...
#جورج_برنادر
آن بالا كه بودم، فقط سه پيشنهاد بود:
اول گفتند زنی از اهالیِ جورجيا، همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحلِ فلوريدا داشته باشيم. با يک كوروتِ كروكیِ جگری. تنها اشكالاش اين بود كه زنم در چهل و سه سالگی سرطانِ سينه میگرفت. قبول نكردم. راست اش تحملاش را نداشتم.
بعد، موقعيتِ ديگری پيشنهاد كردند: پاريس، خودم هنرپيشه ميشدم و زنم مدلِ لباس. قرار بود دو دخترِ دو قلو داشته باشيم. اما وقتی گفتند يكی از آنها در نه سالگی در تصادفی كشته میشود. گفتم حرفاش را هم نزنيد.
بعد، قرار شد كلوديا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توی محلههای پايينِ شهرِ ناپل زندگی كنيم. توی دخمهای عينِ قبر. امّا كسی تصادف نكند. كسی سرطان نگيرد. قبول كردم.
حالا كلوديا، همين كه كنارم ايستاده است، مدام میگويد که خانه، نورِ كافی ندارد، بچه ها كفش و لباس ندارند، يخچال، خالی است. امّا من اهميتی نمی دهم. می دانم اوضاع می توانست بدتر از اين هم باشد. با سرطان و تصادف.
كلوديا اما اين چيزها را نمیداند. بچه ها هم نمیدانند..
هر جمعه بابام به کلوپ محلمون می رفت و نوار بوکس محمد علی کِلِی و جورج فورمن رو کرایه می کرد ، مسابقه قهرمانی جهان بود ، ما با هم اون بازی رو هزار بار دیدیم ، حرف نداشت ...
اولش فورمن تا جایی که می خورد محمدعلی رو زد ، هوک چپ هوک راست ، شکم زیر چونه ، اما محمدعلی چسبیده بود به رینگ
و می گفت " نا امیدم کردی پسر!"
فورمن چپ می زد ، محمدعلی می خندید
فورمن راست می زد ، محمدعلی می رقصید!
رقص پاش بی نظیر بود ، این کارش باعث می شد فورمن عصبی تر شه ، تا اینکه آخرِ سر ، محمدعلی با یه هوک راست جانانه فورمن رو ناک اوت کرد ...
همیشه وقتی بازی تموم می شد بابام بهم می گفت : ضربه وحشتناکی بود ولی محمدعلی با این ضربه برنده نشد ،
چیزی که اون رو برنده کرد رقصیدن و خنده هاش بود ؛ بعد نوار رو در میاورد و با خودش می گفت :
بذار هرچقدر که می خوان ضربه هاشون رو بزنن ، اما بخند نذار فکر کنن که برنده میشن ، ... .
شما چیزها را می بینید و می گویید چرا؟
من چیزهایی را که هرگز وجود ندارند
در رویا می بینم و می گویم چرا نه !؟ جورج برنارد شاو
وجدان مانند آینه است که نه چاپلوسی می کند و نه تحقیر می نماید . . .
(جورج واشنگتون)