در هر لحظه اى از زمان،
تو اين قدرت رو دارى
كه بگى:
نه
داستان زندگى من اينجورى تموم نميشه ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی جورى
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
فقط چون گذشته اونجورى كه دلت ميخواست نشد،
معنيش اين نيست كه آينده نميتونه بهتر از چيزي كه حتى تصورش رو نميكردى باشه ...
به عنوان كسى كه دوستت دارد
از تو فقط يك چيز مى خواهم
جورى رفتار كن
جورى حرف بزن
جورى جواب بده
جورى پاى حرفهايت بمان
كه من هيچوقت دلم نيايد كه لحظه اى پشتِ سرت بگويم:
" نشد كه نشد "
تو بايد بشوى
شدنى تر از تو ندارم ...
از اينكه آدمها رو از دست بدى
نترس.
از اين بترس كه هميجورى كه دارى سعى
ميكنى همه رو راضى نگه دارى ،
خودت رو
از دست بدى ...
بعضى از آدما بلد نيستن "فيلم" بازى كنن ، سياست مدار باشن
يعنى وانميسن شيش تا بوق خورد جواب بدن
پيامتو عمدن پنج دقيقه ديرتر جواب نميدن
موقع قرار عمدن دير نميان
قربون صدقه هارو به زور تو گلوشون خفه نميكنن
دوستت دارمارو پشت خندشون قايم نميكنن
اين آدما صافو سادن
ميشينن كنارت دستتو ميبوسن
فرمون و ول ميكنن و ميشينن نگات ميكنن
دوستت دارمو خيلي با احساس بهت ميگن
وقتى ميبيننت كلي ذوق نشون ميدن
ازت تعريف ميكنن "چه شال خوشگلى"
"چقد پيرهنت بهت مياد"
"مدل موهات عالين"
"عاشقه ساعتت شدم"
"اووو چه عطر خوبى"
اينا با خودشون و احساسشون تارف ندارن
نميخوان بزارنت تو تحريم و " احساس مقاومتي " ايجاد كنن"
اينارو آزار ندين
به اينا ياد ندين "فيلم" بازى كردن بهتره
اينارو از صافو ساده بودن پشيمون نكنيد
واسه اينا كلاس نزارين اينا يهو برميگردن
سنگ ميشن
عوض ميشن
طورى كه مجبور ميشي ازشون بپرسى چرا اينجورى شدى...؟!
اين آدما خوب بودنشون خيلي خوبه
بد بودنشون خيلي بده...
"نزاريم از دوست داشتنمون پشيمون شن"
واقعا خيلى دلم مى خواد بدونم
چجورى هفت هشت هزار سال قبل مردم شرق آسيا به اين نتيجه رسيدن كه دو تا چوب بذارن لا انگشتاشون و باهاش غذا بخورن.
واقععععااااااااااااا چطوری؟؟؟؟
داستان ثروتمند بی پول !
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هردو لباسهاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مىلرزیدند.
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم. مىخواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایىهاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم: «بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.» آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین؟ »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه نه!» دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکىاش به هم مى خوره.»
آن ها درحالى که بستههاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
يکى از پر استرس ترين کارها
باز کردن در زعفرونه
از بس گرونه ادم فکر مى کنه
اگه يدونشم بريزه زمين
تمام سرمايش به فنا رفته...
ناااامردا جورى بسته بنديش مى کنن که.
باز کردنش از خنثى کردن بمب هم سختره :/
اين چند وقت مونده به محرم همه یه جورى تندتند دارن ازدواج ميکنن
که آدم هول ميشه، فک ميکنه اگه تا آخر مهر ازدواج نکنه Game Over شده..
پدربزرگم هربار جوراب پاش میکرد میگفت : خدایا همینجورى که سالم اینارو پام میکنم ، سالمم دربیارم با همین ترفند ساده ، صد و چند سال زندگى کرد !