کپشن های مربوط به حالَم

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی حالَم

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

آدم باید کتابهایی بخواند که گازش می‌گیرند و نیشش می‌زنند.
اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه‌مان
و بیدارمان نکند،
پس چرا می‌خوانمیش؟
که به قول تو حال‌مان خوش بشود؟
بدون کتاب هم که میشود خوشحال بود.
تازه لازم باشد، خودمان می‌توانیم از این کتاب‌هایی بنویسیم که حال‌مان را خوش می‌کند.
ما اما نیاز به کتابخانه، نیاز به کتابهایی داریم که مثل یک ناخوش‌حالیِ سخت دردناک متاثرمان کند؛
مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم،
دور از همه‌ی آدمها،
مثل یک خودکشی.
کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزده‌ی درونمان!


نامه به پدر
فرانتس کافکا

جدیدا آز آدَمی که تویِ آینه میبینم حالَم بهم میخوره :)

‌‌‌‌‌‌.࿐

#تُ یی بهارِدلم با #تُ احْسَنُ الحالَم
بیا بهار شود چهارفصلِ امسالم
بـیـا، مُقَلّب قلبم دلیل نـوروزم
بـیـا کناره بگیرد بـدی از اقبالم



✶وَقتی ڪہ پیشَمی خوشحالَمـ.
✶عِشق اومَده با "طُ" دُنبالمـ.....





:)....️
. .

-فال‌مان هرچه باشد
باشد!
حال‌مان را دریاب...

.

عِشق از همانجایی شروع شد
که حالِمان به هیچ چیز خوش نشد
اِلا دوست داشتنش . . .

. .

❤️✨فقَط پیش «تُو» آرومَم
فَقَط با «تــــُو» جَهان خوبہ....✨❤️

❤️✨چقَدبَدعادَتم ڪردے
نَباشے حالَم آشوبه....✨❤️


عِشق از همانجایی شـروع شـد
کـه حالِمان بـه هیچ چیز خوش نشـد
اِلا دوست داشتنش

فَقَط پیش «تُو» آرومَم❣
فَقَط با «تــــُو»❣
جَهان خوبہ....❣
چِقَدبَدعادَتم ڪردے❣
نَباشے❣
حالَم آشوبہ....

آدم باید کتابهایی بخواند که گازش می‌گیرند و نیشش می‌زنند.
اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه‌مان
و بیدارمان نکند،
پس چرا می‌خوانمیش؟
که به قول تو حال‌مان خوش بشود؟
بدون کتاب هم که میشود خوشحال بود.
تازه لازم باشد، خودمان می‌توانیم از این کتاب‌هایی بنویسیم که حال‌مان را خوش می‌کند.
ما اما نیاز به کتابخانه، نیاز به کتابهایی داریم که مثل یک ناخوش‌حالیِ سخت دردناک متاثرمان کند؛
مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم،
دور از همه‌ی آدمها،
مثل یک خودکشی.
کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزده‌ی درونمان!


نامه به پدر
فرانتس کافکا