•
و کانّ الحدیث معک یشفی ما فی القلب
گویا حرف زدن با تو
آنچه که در قلب است را درمان می کند🫀
♡
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی حدیث
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
هر حکایت دارد آغازی و انجامی
جز حدیث رنج انسان،
غربت انسان ...
آه! گویی
هرگز این غمگین حکایت را
هر چه باشد، نهایت نیست ...
انقدر حرص حرف و حدیثهایی که پشت سرتون میزنند رو نخورید
به قولِ جناب مولانا:
« او همه عیب تو گیرد تا بپوشد عیب خود »
چه خبرا کپشنی های عزیزوم!
خوبید...؟
درچه حالید ....؟
#کامنت_کنید/
حرفی حدیثی سخنی پیشنهادی !
«أنا أخاف الحزن الذی یکلّفنی الصمت، لا الحدیث.»
من از اون اندوهی میترسم که مجبورم میکنه سکوت کنم،
نه اندوهی که مجبور به صحبتم میکنه...
. .
میخواهم بگویم
کاش میشد من را برداری و
ببری یک جایی که انقدر
گریهام نگیرد...
پ.ن:حقیقتش دلم گرفته...
یه حرفی حدیثی سخنی کامنت کنید...
...
#توئیت ..️
وصف حال اونایی که ادعای عاشقی دارن
به روایت جناب #عراقی
"همه حدیث وفا و وصال میگفتی
چو عاشق تو شدم قصّه واژگون کردی"
. .
و شاید سالها بعد
خدا به جبران
تمام دردها و سکوتهایم
پاداشی دهد؛
پاداشی
به نامِ #تُ ...
#حدیث_سیدابراهیمی
حدیثے از شیطان؟!
آدم پیدا ڪنید، سجده میڪنم :)
.. ..
✿ کپشن خاص ✿
این را دیگر همه ی مردمانِ حاضر در اقلیمِ اطرافم میدانند که هر چند صباح یکبار ، بقچه ام را می اندازم گَلَم و با بغلی از کاغذ باطله راه می افتم میروم پشتِ هیچستان ! همانجا که سهراب بود …
تا شاید بتوانم دور از معاشرت و همهمه ی آدمها ، کمی از خودم را پیدا کنم ! چرا که من میدانم ، هرکجا ازدحام باشد ، صدایِ نور ، عطر آب ، سایه ی گنجشکها و رقص شمعدانی و دستِ خدا … گم میشوند !
در سکوت و غیبت از میانِ مردم است که تو میتوانی بیشتر آسمان را تماشا کنی و صفحات میان کتابت را ببوسی و یک تسبیح برداری و ذکر بگیری که “ چرا هستم !؟ “ و “ آخرین کار پیش از مرگم چه باید باشد ؟ “
و این بار دست از پا دراز تر برگشته ام !
شاید خیال کنید با طوماری حدیث و پند و نصیحت میخواهم آن ته مانده حوصله تان را بجَوَم و از آنچه فهمیده ام بگویم ! نه !
من دریافتم … به خوبی دریافتم …
نه آنقدر بزرگ هیبتم که جهان بی من بخشکد و مردم در نبودم تلف شوند یا در خاطرشان بمانم !
نه آنقدر ناچیزم که نشود لکه ای ، جوهری نور از حضورم بیوفتد روی زمین و جوانه شود ..
دریافتم آدمی همواره چیزی میانِ خوف و رجا بوده ! چیزی بینِ هیچ چیز و همه چیز بودن ! …
دریافتم که باید ما بقیِ ایامِ پیش رویم را به شنیدن بگذرانم … و بپذیرم من از دانستنی ها ، اندکی میدانم !
آن هم این است که :
“ هیچ چیز نمیدانم “
#میم_سادات_هاشمی