حسادتم اذیتت میکرد حالا بشین بی تفاوتیمو ببین!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی حسادتم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ما دختـــــــرها همه حسودیـــــــم
از حســــــــادت سایــــــز دور کمـــــــر تا حســـــــادت به اندازه پشــــــت پلک…
امــــــــا…
عذاب آورتریــــــــن حسادتمــــــــان وقتـــــــی است که دل میبندیــــــــم
دل به یه مــــــــرد که میبندیم
دیگـــــــه تاب نداریم صدایـــی جز ما ، نگاهــــی جز ما و دستایــی به جز دستای خودمـــون
اصلا هــــــــر چیــــــــزی جز خــــــــودمــــــــون از هزارفرسخیش رد بشــــــــه
ای کــــــــاش لال شود ، کــــــــور شود ، یا اصلا بمیرد " رقیــــــــب
دلم یک در می خواهد که بازش کنم
و پشتش تو باشی !
با دسته ای از رزهای سرخ که هنوز غنچه اند ..
و در آغوشت بودنشان حسادتم را شعله ور می کند
و تو آنقدر بمانی تا باز شوند
دلم دو فنجان چای می خواهدکه زیر ریز نگاه تو بریزمشان
که بهانه ی با هم نشستنمان شوند
و ما سردترین چای جهان را بنوشیم
دلم چمدانی می خواهد که بازش کنی
و پر از یادبودهای من باشد
دلم یک دفتر ، شعر می خواهد
به خط تو برای من
که بگویی سرودمت
به هر زمان
به هر زبان
به هر بیان
و من در بیت بیتش گم شوم
دلم یک سینه حرف می خواهدکه بگویی
سنگینی می کندو یک عمر زمان بخواهی
تا سبکش کنی
دلم یک زمستان سخت می خواهد
یک برف
یک کولاک
به وسعت تاریخ
که ببارد که ببارد و تمام راهها بسته شوند
و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی
ماندنی تا بهار و چه بهاری بشود آن زمستان !
چه بهاری !
دلم یک دشت می خواهد
پر از چمن و گلهای وحشی
و نسیمی که می نوازدشان
که بدوم
که بدوی تا دستم را بگیری
آنگاه خیره در چشمانم بگویی
دیگر از دستت نخواهم داد
دلم یک تو می خواهد
مشتاق ماندن
و یک من
که بگویی مال توست ..
من حسودم...
مادخترها..همه حســـودیم!!
اما...حسادت انواع دارد..
ازحسادتِ سایز دور کمر تا حسادت به اندازه ی پشت پلکها
اما عمیـــق ترین ...بُرنـــده ترین و عــذاب آور ترین حسادتمان..
وقتی است که دل مــی بنــدیم ...
دل به یک مـــرد ...
دیگه تـــاب نداریم صدایی جـــز ما ... نگاهی جــز ما ...دستانی جـــز ما ...
اصلاً هر چیزی جــز ما.. از هـــزار فرســَــخــیــَـش رد شـود....
و حتی یـــــــک لحظه از او خوشــَــش بیــــایـــد!!!
که ای کـاش کــــور شود... کَـــــر شود... بشکند و یا اصلا بمیــــــرد...
رقیـــبــی که "شـــایـــد" در آینده بوجود بیـــایـــد
دلم یک در می خواهد که بازش کنم
و پشتش تو باشی !
با دسته ای از رزهای سرخ که هنوز غنچه اند ..
و در آغوشت بودنشان حسادتم را شعله ور می کند
و تو آنقدر بمانی تا باز شوند
دلم دو فنجان چای می خواهدکه زیر ریز نگاه تو بریزمشان
که بهانه ی با هم نشستنمان شوند
و ما سردترین چای جهان را بنوشیم
دلم چمدانی می خواهد که بازش کنی
و پر از یادبودهای من باشد
دلم یک دفتر ، شعر می خواهد
به خط تو برای من
که بگویی سرودمت
به هر زمان
به هر زبان
به هر بیان
و من در بیت بیتش گم شوم
دلم یک سینه حرف می خواهدکه بگویی
سنگینی می کندو یک عمر زمان بخواهی
تا سبکش کنی
دلم یک زمستان سخت می خواهد
یک برف
یک کولاک
به وسعت تاریخ
که ببارد که ببارد و تمام راهها بسته شوند
و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی
ماندنی تا بهار و چه بهاری بشود آن زمستان !
چه بهاری !
دلم یک دشت می خواهد
پر از چمن و گلهای وحشی
و نسیمی که می نوازدشان
که بدوم
که بدوی تا دستم را بگیری
آنگاه خیره در چشمانم بگویی
دیگر از دستت نخواهم داد
دلم یک تو می خواهد
مشتاق ماندن
و یک من
که بگویی مال توست ..