✿ کپشن خاص ✿
از من نپرس به کدام راه و آئینم
که قبله ام دستانت و....
آیاتم....
شبانگاه....
وحی میشود به حضرتِ "تو" !
#زهره_حدادی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی حضرتِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اصلا وقتی که شما هستید ما هستیم!
شما که هستید، خنده هایمان خنده است و گریه هایمان گریه...
شما که هستید بودنمان دلیل دارد و نبودنمان اهمیت!
شما که هستید شادیمان حقیقت دارد و غممان حرمت...
شما که هستید قندمان شیرین است و چایمان داغ...
شما که هستید دلمان گرم است و احوالمان احسن الحال...
اصلا شما که هستید، هستیم و هستند و همه چیز بر مدار تعادل است و روزگار بر وفق مراد...
نگاه به این چنین و چنانم هایمان نکنید حضرتِ دلبر!
ما دور از شما هیچ چیز نیستیم،
هیچ چیز!
#طاهره_اباذری_هریس
✿ کپشنِ خاص ✿
- بُگذار من بیشتر دوستت بدارَم...
بیشتر عاشقَت باشم...
بیشتر بخواهَمَت!
بُگذار...
من بیشتر در آغوشَت بگیرم...
بیشتر ببوسَمت...
بیشتر ببینَمت...
بُگذار من باشم که هر لحظه برایَت می میرَد...!
کارهای سخت را بُگذار برای مَرد داستان!
تو کمی زنانه بخَندی و...
حضرتِ عشق باشی کافی ست!
#حامد_نیازی
به تو ای
حضرتِ صبح،
صاحب لبخند،
به تکرار و با عشق
"سلام".
#لیلا_مقربی
. کپشن خاص .
ماهِ مهمانی خداست؛
و باز سفره ی دلم را برایت پهن کرده ام...
تعارف که به صاحبخانه روا نیست..
اما اجالتاً..
بفرمایید حضرتِ یار..
این بار روزه ی "دوستت دارم نگفتن" تان را
با شیرینیِ یک "بوسه" باز کنید!
#الناز_شهرکی
- صبح آمد
حضرتِ خورشید لبخندی بزن
چای میچسبد کنارِ قند لبهایِ شما...
#طاهره_اباذری_هریس
✨
حضرتِ عشـق بفرمـا
کـه دلـم خانه تـوست
سر عقل آمـده هـر بنده
کـه دیـوانه یِ تـوست
چرا تا میروی زنبق برایت زار میگرید
حیاط خانه هم از هجر تو سرشار میگرید
چه کردی با در و دیوار خانه در فراق تو
نه تنها سوسن و ریحان! در و دیوار میگرید
چه گفتی موقع رفتن به گوش یاس در ایوان
بجای عطر، هر شب در فراقِ یار میگرید
تو رفتی! از سرِ غنچه دگر گل بر نمی آید
به امید وصالت غنچه در گلزار میگرید
نمیدانم چرا پیچک سر دیوار خشکیده
تمامِ خانه از دلشوره ی آوار میگرید
نشستم در فراقت حافظ و عطار میخوانم
دو بیتی های شــاد حضرتِ عطار میگرید
گرفتم تار در آغوش ، شاید مرهمی باشد
زدم تا گوشه ی شهناز، دیدم تار میگرید
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﻪ ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﻣﻦ ، ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﭼﯿﻪ ؟ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﯿﮕﺎﻡ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﺣﻀﺮﺕِ ﻋﺒﺎﺳﯽ ﻗﯿﺎفه ﺧﻮﺩﺗﻪ ﯾﺎ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭﻣﯿﺎﺭﯼ ؟
همین فردا میرم چادر میزنم توی بهزیستی :d
به حضرتِ باران !
اگر نیایی ، ترکت می کنم ..
خودنویسم را زمین می گذارم و
نازت را نمی کشم !