بعد از ما قرار بود گذار فصلها درستتر پیش برود و تاریکی تمام شود و خورشید، سخاوتمندانهتر بر آسمان این سرزمین بتابد، هرچند که ما تمام فرصت حضورمان را در رنج و تاریکی زیستهبودیم.
ما قوهای خسته و رنجور و به استیصال رسیدهای بودیم که داشتیم جان میدادیم، در حالی که جهان از شُکوهِ آخرین آوازمان به وجد آمدهبود...
#نرگس_صرافیان_طوفان
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی حضورم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
این را دیگر همه ی مردمانِ حاضر در اقلیمِ اطرافم میدانند که هر چند صباح یکبار ، بقچه ام را می اندازم گَلَم و با بغلی از کاغذ باطله راه می افتم میروم پشتِ هیچستان ! همانجا که سهراب بود …
تا شاید بتوانم دور از معاشرت و همهمه ی آدمها ، کمی از خودم را پیدا کنم ! چرا که من میدانم ، هرکجا ازدحام باشد ، صدایِ نور ، عطر آب ، سایه ی گنجشکها و رقص شمعدانی و دستِ خدا … گم میشوند !
در سکوت و غیبت از میانِ مردم است که تو میتوانی بیشتر آسمان را تماشا کنی و صفحات میان کتابت را ببوسی و یک تسبیح برداری و ذکر بگیری که “ چرا هستم !؟ “ و “ آخرین کار پیش از مرگم چه باید باشد ؟ “
و این بار دست از پا دراز تر برگشته ام !
شاید خیال کنید با طوماری حدیث و پند و نصیحت میخواهم آن ته مانده حوصله تان را بجَوَم و از آنچه فهمیده ام بگویم ! نه !
من دریافتم … به خوبی دریافتم …
نه آنقدر بزرگ هیبتم که جهان بی من بخشکد و مردم در نبودم تلف شوند یا در خاطرشان بمانم !
نه آنقدر ناچیزم که نشود لکه ای ، جوهری نور از حضورم بیوفتد روی زمین و جوانه شود ..
دریافتم آدمی همواره چیزی میانِ خوف و رجا بوده ! چیزی بینِ هیچ چیز و همه چیز بودن ! …
دریافتم که باید ما بقیِ ایامِ پیش رویم را به شنیدن بگذرانم … و بپذیرم من از دانستنی ها ، اندکی میدانم !
آن هم این است که :
“ هیچ چیز نمیدانم “
#میم_سادات_هاشمی
مثل شنبه
حضورم،
مهمان ناخوانده ای ست
که همه از آمدنش بیزارند..
#زیور_شیبانی
خدایا کمکم کن
سبب درمان باشم
نه باعث درد
حضورم
همراه آرامش باشد
نه موجب نا آرامی
حامل امید باشم
نه ناقل نا امیدی
خدایا!
در دفترحضور و غیاب امروز
حاضری زدیم!!
حضورمان را بپذیر
و جایگاهمان را در کلاس بندگی ات
در ردیف بهترین ها قرار ده.
"روزتون پر از نگاه خدا"
⚜️
خدایا کمکم کن
سبب درمان باشم
نه باعث درد
حضورم
همراه آرامش باشد
نه موجب ناآرامی،
حامل امید باشم
نه ناقل ناامیدی
عشق راپرورش دهم
ونه نفرت
آمین
شبتون آروم
دوست داشتنش شبیه بستنی بود.
یخ بودا,ولی می چسبید.حتی وسط زمستون.
یخ بودا,مثه وقتی که توزمستون میری روی کوه
بستنی میخوری وهمه ی بدنت
مثه بیدمی لرزه,
وقتی کنارم بودهمه وجودم ازحجم سرماش می لرزید.
ولی آدمی که هوس بستنی کرده که
این چیزاحالیش نیس.
میشینه کنارآتیش وبستنی شومیخوره.
دوست داشتنش روکه قورت میدادم,قلبم یخ میکرد,
ولی من باآتیش خیالای رنگارنگ خودموگرم میکردم.
این خیالا سرموگرم میکرد؛
دلــــــمونه.
یه کم دیرشدتافهمیدم که
دوست داشتن باید
دلم روگرم کنه ,
که حضورم باید دلش روگرم کنه,
نه سرش رو...
سلام خدمت همه ی دوستای عزیزم راستش دیگه نمیدونم چیکار کنم هرچی پست میزارم تایید نمیشه اما این خبره خوبو به مدیر میدم (نمیدونم چه پدر کشتگی ا من داره)که دیگه ۱جمله نمیام که بلکه همه شاد شین البته حضورم واسه کسی خیلی وقته مهم نی بزا تا میتونه پستا بقیه بچه هارو تایید کنه خوشحال شدم از آشناییتون
خدانگه دار.
تو ﻣﺎﻝِ ﻣَﻨﯽ
ﺧﻮﺩﻡ ﮐﺸﻔﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﺗﻮ ﺑﺎ "ﻣﻦ" ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ
ﺑﺎ "ﻣﻦ" ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﺩﺭﺩِ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ "ﻣﻦ " ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ !
ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼِ "ﻣﻦ " ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺒﺖ، ﺑﺎ " ﻣﻦ" ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺗﻢ، ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﻢ
ﺑﺎ ﺣﻀﻮﺭﻡ، ﺑﺎ ﻏﯿﺒﺘﻢ
ﺗﻮ ﻣﺎﻝِ ﻣﻨﯽ
ﺍﯾﻦ ﺑﻼﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﻡ ﺳَﺮَﺕ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ
ﺑﻪ " ﻣﻦ" ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ "ﻣﻦ"
ﻓﻘﻂ "ﻣﻦ" ﺑﺸﻨﻮﯼ
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ
ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ؟
ﺑﻌﺪ، ﺧﻮﺩﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺳَﺮِ ﺟﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ؟
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﺗَﺮ ﻭ ﺧﺸﮏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟
ﺍﺷﮑﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﺑﻌﺪ، ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺣﺮﻓﺖ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ
ﺗﺎ ﺗَﻪِ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧَﻔَﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ؟
يه پسر خواهر دارم که هنوز سه سالش تموم نشده و نميدونه “زرافه” چيه ؟
مامانم اومد براش توضيح بده که قشنگ متوجه بشه ،
گفت : زرافه يه حيوون خيلي گندست ،
خيلي خيلي بزرگه ، از دايي هم بزرگتره
فکر کنم حضورم تو خونه اونقدرا هم بد نيست ،
ميتونه به رشد علمي اين بچه ها کمک کنه