من برای كسى كه عاشق نيست
چگونه توضيح دهم
چشم های يک نفر
ميتواند عضوِ حياتی ديگرى باشد؟!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی حيات
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
توجه داشته باشيد دانش و تجربه، هيچ كدام به تنهايی رهگشا نيستند، مثل
اكسيژن و هيدروژن كه از تركيب
معيني از آنها هوای تنفس ما تأمين میشود،مي توان با آميختن دانش و
تجربه،
راهكارهای حياتی و استثنايی
خلق کرد!
پاييز بهار من است، نه بهاري سبز که بهاري رنگارنگ.
پاييز فصل من است، فصل رويش، فصل شکفتن...
خزان، بهار احساس است، بهار تنهايي...
موسم رويش جوانههاي احساس...
و چه زيباست موسم برگريزان...
آنگاه که خش خش برگهاي زرين به زير پاي عابران،
نغمه محزون کلاغهاي سرو نشين،
صداي زوزه باد وزنده از لابلاي تن نيمه عريان درختان،
ملودي شاهکارترين سمفوني طبيعت را مينوازند،
شور و حرارتي وصف ناپذير درون خستهام را فرا ميگيرد.
درحالي که چشمان غرق در شورم؛
نظارهگر رقص برگهايي است که از فراز به فرود ميرسند
تا با خاموشي خود حياتي دوباره به جسم بيجان
تک درخت نارون باغچه حياط پشتي دهند؛
گريههاي دل امانم نميدهد، نه از اين مرگ غريب –
که خود آغازي است بر اين پايان عجيب –
که از شوق رستن و پرواز بر فراز حصار تنگ تن...
آري من خزان را دوست دارم...
من اين رقص مرگ را دوست دارم...
من اين هزار رنگي را دوست دارم...
من از فراسوي اين سکوت فريادها دارم...
از پس اين هياهوي خزان و از رهگذر باد وزان به انتظار سکوت مينشينم.
لب فروبسته و با زبان بيزباني همنواي مرغ دل،
شعر دفتر عشق را زمزمه ميکنم...
پاييز فصل زیبايی و دوست داشتنی من...
فصل تولد من
فصل تولد توست......!( یه سال گذشت هنوز نفهمیدم تو کیه )
رسيدن فصل پائیز و مهرباني مبارك ( البته هنوز نیومده)
مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گوئي سرم هنوز به بالين نرم تست
مادرحيات با تو بهشت است و خرّم است
ور بي تو بود هر دو جهانش جهنّم است
ما را عواطف اين همه از شير مادر است
اين رقّتي كه دردل وشوري كه درسراست
اغلب كسان كه پرده حــــرمت دريده اند
در كودكي محبّت مــــادر نديده اند
امروز هستيم به اميد دعـــــاي تست
فردا كليد باغ بهشتم رضاي تست
خدا ميداند ولي آن روز که آخرين زنگ دنيا ميخورد،ديگر نه ميشود تقلب کرد
ونه ميشود سرکسي را کلاه گذاشت...
آن روز تازه ميفهميم دنيا با آن همه بزرگيش از جلسه ي امتحان هم کوچکتربود...
آن روز تازه ميفهميم زندگي عجب سوال سختي بود،سوالي که بيش از يک بارنمي توان به آن پاسخ داد
خداکند آن روزکه آخرين زنگ دنيا ميخورد،روي تخته سياه قيامت اسم ما را جزو خوبهانوشته باشند...
خدا کند حواسمان بوده باشد وزنگهاي تفريح،آنقدر در حياط نمانده باشيم که حيات يادمان رفته باشد
خدا کند که دفتر زندگيمان را جلد کرده باشيم
وبدانيم که دنيا چرک نويسي بيش نيست...