حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم🩶
آدینتون دلچسب
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی حکایتی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
•
حسین منزوی من رو تو چهار کلمه توصیف کرده:
بشناس مرا
حکایتی غمگینم .
「♡」
با تو حکایتی دگر این دلِ ما به سر کند
شب سیاهِ قصّه را هوای تو سحر کند .
گویند
رمز عشق...
مگویید ومشنوید
مشکل حکایتی است
که تقریر میکند...
(حافظ)
.
این چه حکایتیـــه کــه آدم یه وقتایی جایی که باید محکم وایسته، شــُــل میشه
جایی که باید بگذره، گیر میده
جایی که باید حرف دلش رو بزنه، سکوت میکنه
جایی که نباید حرفی بزنه، هرچی تو دلش داره میریزه بیرون
خلاصه نمی دونم چرا آدم توو بعضی از لحظه های زندگیش یا غایبه یا داره به جای یکی دیگه حاضری میزنه…
.
.
یه آدمهایی ناراحتمون میکنن که ما رومون نمیشه از دستشون ناراحت بشیم!
پ.ن کپی شده ازبیستایی
دلم ب اندازه ی تمام وزن اینروزهام گرفته ...ودلم گریه داره......
نمیدونم چه حکایتیه بین همیشه ی این حالم با بی کسی های مکرر!!!
نمیدونم چرا دلم اینقدبغض داره!!
همه ی صداها سرده وبه طرزعجیبی غریبم میون خودمودنیام!!نمیدونم چراهروقت اینجوری میشم احساس غربت میکنم....
احساس آدمی ک سالهاست میون روزهاش فقط کلمه ها وصداها رومیشنوه وکسی نمیفهمه اون چی مگه!!
انگار تو1جای دنیام موندم!!گرچه هرروزخودمومتقاعدمیکنم که حوصله داشتن کسی روندارم،وجنگ و دعوا،بکش ونکش تورابطه رونمیخوام وحوصله ی حتی کل کل عاشقانه روندارم وبه هزاران دلیل پذیرشم تعطیل شده!!
اماوقتی اینطوری ام خالی وغریب دلم کسی رومیخواد که بفهمه غصه هامودردهامووتمام لحظه هایی رو که اشک رودلمه وناآرومم...گرچه که مدتهاست ناامیدم ازاینکه کسی بفهمه چی میگم!!
نمیدونم چراچندیست دلم میخواد کسی بیادوهیچی نگه هیچی نگم امابدونه که لازمش دارم بدونه چقدازتوداغــــــــــــــونم......
میدونی،قسمت غم انگیز داستان زندگی بی سروته من بی حمــــــایتیه مدامه....که تمام استخون هام قیژقیژ فریادمیزننش!!
هیچ چیزمدام نیست وهیچ چیزراعادت نباید؛همه روزی می آیندوروزی آنقدرسخت میروند که توباورت نیست که چگونه رفتند!.... این قسمت نمایش نامه ی بی شخصیت ما فقط خودمانیم و سن و پرده ی نیوفتاده ای که کشیدنش را آرزو مندیم
@neinava_channel
با یاد چای تلخ نجف چای روضه را
من با نبات و قند نه، با غبطه میخورم
من روز و شب به کرببلا فکر میکنم
یعنی همیشه و همه جا، غبطه میخورم
حال مجاورین حرم هم حکایتیست
هرشب کنار فاصله ها، غبطه میخورم
دیدم پیاده های حرم پا برهنه اند
بر زخم ها و تاول پا ،غبطه میخورم
این اربعین اگر نروم تا به کربلا
بر زائران کرببلا غبطه میخورم
ز چشم مست تو امید خواب می بینم
تو خوش بخفت
که ما را قرار خفتن نیست
به دیدن
از تو قناعت نمی توانم کرد
حکایتی دگرم هست و جای گفتن نیست...
چه حکایتیـــه کــه آدم یه وقتایی جایی که باید محکم وایسته، شــُــل میشه
جایی که باید بگذره، گیر میده
جایی که باید حرف دلش رو بزنه، سکوت میکنه
جایی که نباید حرفی بزنه، هرچی تو دلش داره میریزه بیرون
خلاصه آدم تو بعضی از لحظه های زندگیش یا غایبه یا داره به جای یکی دیگه حاضری میزنه…
بر ما سالی گذشت و بر زمین گردشی و بر روزگار
حکایتی ...
امید آنکه کهنه رفته باشد به نیکویی و این نو همی
آید
به شادی …
تبــــــــــریکـــــــــ میگـــــــم پیشــــــــاپیــش سال نو رو ب همه
دوستای گلـــم
امید وارم ســـــــــــــالی پر از خوشے
پر از عیدی
و عید دیدنی و سفر ب جای مختلف داشته باشین
دعا واس همه مریضا
بعدش دعا واس سلامتی هـَمـَمـون !!!