مدتهاست راهم را جدا کرده ام
از ادمهای غریب و اشنا
سوار هیچ قطاری نخواهم شد
حتی اگر خسته باشم
حتی اگر کفشهایم را جا گذاشته باشم.
باز نخواهم گشت
حتی اگر چهره ام در اینه بزرگ شهر
کهنه تر و کهنه تر شده باشد.
حتی اگر نامم را فراموش کرده باشند.
خاطراتمان دارد از چشم شیشه های
بخار گرفته ی اتاقم پایین می چکد
گفته بودی
برمیگردی و فردا پشت این پنجره هاست.
نیامدی و نمیدانم
حرفهایم را با کدام مسافر بگویم؟
که خودش هم با
چمدانی پر از غصه راهی دیار
بی نشان نباشد.
#مینو_پناهپور
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خاطراتمان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
به تاریخ تولدمان نگاه نکنید، به اینکه متولد شصت و پنجیم یا هفتاد و سه! به زخمهایمان نگاه کنید، به دلهامان، به خاطراتمان نگاه کنید.
سنمان را از انتظاری که چشمهامان کشیدهاند، از روزهایی که از شب شدنش ترسیدهایم، از شبهایی که هیچگاه به صبح نرسیدهاند، سن مان را از آنهایی بپرسید که از رویاهامان خبر داشتند و با این حال تنهامان گذاشتند...
ما بزرگ شدیم زودتر از آنچه باید، ما عاشق شدیم بیشتر از آنچه باید. ما پیر شدیم، مردیم بسیار زودتر از آنچه باید...
.مسلم علادی
واژه ی عجیبیست....
"لیاقت" را میگویم
گاهی من ندارم
گاهی تو نداری
و گاهی نایاب میشود لابلایِ تمامِ آدمهای شهر...
گاهی در اوجِ خوشی،
آنجا که زمین و آسمان هم برایمان میرقصند
آنجا که ستاره ها به یُمنِ خوش بودنمان،
چشمک میزنند
پشتِ پا میزنیم به خوشبختی مان...
تمامِ تلاشمان را میکنیم،
تا بی لیاقتیمان را ثابت کنیم به زمین و زمان
که ما ظرفیتمان همین است
که ما یک عُمر میدویم به سمتِ خوشبختی،
اما همین که سراغمان آمد،
پشتمان را میکنیم و محلش نمیگذاریم
محلش نمیگذاریم تا سالها بعد،
از لابلای دفترِ خاطراتمان بیرون بیاوریمش و
سطر سطر آن روزها را،
با یک ای کاش شروع میکنیم
ای کاش عاقل بودم
ای کاش عاقل بودم
همیشه نداشتنِ لیاقت،
سهمِ آدمهای اطرافمان نیست،
گاهی خودمان،
میشویم نالایق ترین آدمِ روی زمین...
همان جا که خوشبختی برایمان دست تکان میدهد و ما،
عینِ خیالمان نیست که نیست...
از پس دلم بر آمدم
حال باید؛
از پس خاطراتمان بر بیایم
تا فراموشم شوند ..
#مانی_دانته
✿ کپشن خاص ✿
به تاریخ تولدمان نگاه نکنید، به اینکه متولد شصت و پنجیم یا هفتاد و سه! به زخمهایمان نگاه کنید، به دلهامان، به خاطراتمان نگاه کنید. سنمان را از انتظاری که چشمهامان کشیدهاند، از روزهایی که از شب شدنش ترسیدهایم، از شبهایی که هیچگاه به صبح نرسیدهاند، سن مان را از آنهایی بپرسید که از رویاهامان خبر داشتند و با این حال تنهامان گذاشتند... ما بزرگ شدیم زودتر از آنچه باید، ما عاشق شدیم بیشتر از آنچه باید. ما پیر شدیم، مردیم بسیار زودتر از آنچه باید...
#مسلم_علادی
میدانی عزیز دل
من خودآزارترین آدم این شهرم
حتی زمانی که همه چیز بر وفق مرادم باشد
دست میبرم توی خاطراتمان آنقدر هَمش میزنم که باز
دلشوره ی نبودنت بیفتد به جانم ...
#نازنین_سپهرداد
تنها که میشوم
به تو فکر میکنم
با خاطراتمان وضو میگیرم
دو رکعت بغض میکنم
عشق به افق تو...
(اشکان اسکندری)
My bitterest moments of my life is expiring by our sweetest memories,
What a disgusting parodox...!
تلخ ترین ثانیه های عمرم با شیرین ترین خاطراتمان سپری میشود،
و چه پارادوکس نفرت انگیزی ...!
تمام خاطراتمان را مرور کرده ام
زیر همه ی اشک هایم خط کشیده ام
همه ی صبرم را “حفظ” کرده ام
فقط دعایم کن که در “امتحان” نبودنت “رد” نشوم !
خاطراتمان را به دیگری ترجیح نمیدهم
تمام با تو بودن ها برایم عزیزند …